#شتر_نباشیم
جلوی منشی وایسادم
-ببخشید برای مصاحبه اومدم.
منشی یه نگاه به سر تا پام کرد- ببخشیود که اینقدر صریح میگم. اما خیلی های دیگه با تیپ شما اومدن اینجا و مهندس حتی حاضر نشدن ببیننشون. بعید میدونم شما هم توسط ایشون تایید بشید.
-وا.. مگه من چمه؟
منشی- نمیدونم. فعلا بفرمایید تا من بهشون اطلاع بدم.
منشی هنوز گوشی رو برنداشته بود که در اتاق مهندس باز شد و مهندس خودش اومد بیرون...
مهندس- خانم صفایی این خانمی که قرار بود برای مصاحبه بیان هنوز نیومدن؟
منشی- چرا مهندس. اومدن. اونجا وایسادن.
مهندس- بله؟ کجا؟ چرا من نمی بینمشون؟
منشی- وا. مهندس کنار اتاقتون نشستن. اولین صندلی چسبیده به دیوار.
مهندس با دستش به حالت تمسخر به من اشاره کرد- این؟؟!
عصبانی شدم- ببخشیدا آقای مهندس.. این به شتر میگن..
مهندس- منم اینجا خانم نمیبینم. یه شتر جلوی منه داره با من حرف میزنه.
خونم به جوش اومد.. پسرهی پررو به من میگه شتر.
از لای دندونام غریدم- من شتر نیستم آقـــــــا
مهندس- آهـــــان، پس شتر نیستین... بعد حتما لبا و مژهها و کوهان شتر رو برداشتین و پیوند زدین به صورت خودتون.. اگه واقعا شتر نیستید.. تشریف ببرید، هر وقت این اجزای شتر رو جدا کردید، تشریف بیارید. با کمال میل پذیرای شما هستیم. به سلامت..
پوزخندی هم چاشنی حرفش کرد و رفت به طرف اتاقش. جوری در اتاق رو کوبوند که هر کی تو سالن بود از جا پرید..