|شهدا گاهی نگاهی
~سید محمد مصطفوی ۹۳/۱/۹ شهرستان بهار ساعت۱۰:۲۰
به چهارمین کوچه رسیدم!
شهید عبدالحمید دیالمه...برخلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار آرام و مهربان دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم مطالعه کردی؟! برای بصیرت خودت چه کردی؟!
برای دفاع از ولایت؟!✨☝️ همچنان که دستانم در دستان شهید بود! از تو نیز مثل بقیه شهدا جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...
پنجمین کوچه و
شهید مصطفی چمران... صدای نجوا و مناجات شهید میآمد! صدای اسم و ناله در درگاه پروردگار...
حضورم را متوجه اش نکردم! شرمنده شدم،
از رابطه ام با پروردگار...؟! از حال معنویام...؟! گذشتم...❤️🔥
ششمین کوچه و
شهید عباس بابایی...هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با هوای نفس، نگهبانی دل... اینجا بیشتر از بقیه کم آوردم... زود هم گذشتم...🥺
هفتمین کوچه انگار کانال کمیل بود! بله ،
شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز کنترل دلها بود!! هم مدارس! هم دانشگاه! هم فضای مجازی!
مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در دنیا خطر لغزش و غفلت تهدیدشان میکرد! ایثارش را که دیدم...
از کم کاریام شرمنده شدم و گذشتم🥀
#دوم