🍂 چهار برادر در اسارت برادران آقایی علی علیدوست قزوینی °࿐༅ ◇ ༅࿐° ▪︎ چهار برادر هم اردوگاهی شدند! ما را به موصل یک آوردند، آقا باقر را قبل از ما به موصل یک آورده بودند و بعد از مدتی با تقاضا از صلیب سرخ، آقا یحیی را نیز از اردوگاه رمادیه آوردند. حالا چهار برادر دورهم جمع شده بودند و همه ده سال اسارت را با هم بودیم. مدت کمی هم، هم آسایشگاه بودیم، تقریبا هر روز همدیگر را می‌دیدیم. ▪️رنج مضاعف خانواده آقایی‌ها ماه‌ها در اسارت، فقط به فکر خودمان بودیم. هیچ وقت هم متوجه نشدیم این چهار برادر از این‌که شاهد اسارت همدیگر هستند چه می‌کشند! تازه این یک طرف قصه بود، طرف دیگر قضیه پدر و مادر این عزیزان بودند که خانه و زندگی خود را از دست داده و بعنوان آواره جنگی در کرمانشاه سکنی گزیده بودند. حال و روز این پدر مادر را می‌توان از حال روز پدران و مادران خودمان که یک فرزندشان اسیر بود فهمید! روزگار می‌گذشت و اسارت سپری می‌شد. داستان ۱۸ اسفند ۶۲ را همگی هم بندی‌ها، بیاد داریم و این برادران به ردیف پشت سر هم از ماشین پیاده می‌شدند، در حالی‌که خودشان کتک می خوردند شاهد کتک خوردن برادرانشان نیز بودند. ▪️ چشم روشنی برادران! نامه‌ها می‌رفت و می‌آمد، فقط آقا جعفر متاهل بود و یک دختر داشت، عکس‌های این کوچولو باعث آرامش برادران بود. در نامه فقط خبرهای خوش را می‌نوشتند. ▪️شهادت پدر در وطن! در حالی‌که برادران آقایی اسارت طولانی خود را پست سر می‌گذاشتند، در تاریخ ۲۰ اسفند سال ۶۳ هواپیماهای جنگی عراق کرمانشاه را بمباران می‌کنند و پدر بزرگوار این عزیزان، "شهید محمد آقایی" به فوز عظیم شهادت نائل می‌شود. از این به بعد باید این مادر به تنهایی این بار سنگین زندگی را بدوش بکشد. اسارت فرزندان، شهادت همسر، آوارگی جنگی و سرپرستی سایر فرزندان! خدا به داد دل این مادر برسد. ▪️مادر طاقت نیاورد! ایام سپری شد و ۲۶ مرداد سال ۶۹ از راه رسید. باز هم باهم آزاد شدیم ولی هنوز برادران آقائی از شهادت پدر خبر ندارند، در مرز خسروی همشهریان خبر شهادت پدر را به آنها می‌دهند و آنها ایام قرنطینه را با داغ پدر سپری کردند و از طرف دیگر به مادر خبر دادند که عزیزانت آزاد شده‌اند و بزودی به دست بوسی شما مشرف خواهند شد، ولی قلب این مادر طاقت نمی‌آورد و با شنیدن خبر آزادی عزیزانش از کار می‌افتد. وقتی برادران به خانه می‌رسند دیگر مادر هم عروج کرده بود، غم پدر و مادر یکباره بر دل‌های این عزیزان می‌نشیند و حالا جعفر نیز به پدر و مادر پیوست! روحشان شاد. آزادگان اردوگاه موصل ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄