﷽ | تقبل الله حاج آقا مگر یک آدم سهمش از دنیا باید چقدر باشد؟! سهمی بیشتر از آن موهبت الهی که نصیب مصطفی شد و تا آخر دنیایی که آخر ندارد کنار اسمش نوشتند «طلبه شهید»؟! آخر مصطفی از آن طلبه های همه چیز تمام بود...🥲🌱 از همان ها که حیف است بمیرند! دانشگاه حقوق قبول شده بود اما تصمیم گرفت یا بهتر بگویم تصمیم گرفتند تا سرباز امام زمان "ارواحنافداه" بشود. سربازی آقا هم که میدانید چقدر سخت و شیرین است!❤️‍🩹 همین بود که روز و شب مصطفی و آبی آسمان بالای سرش از آن روز به بعد تغییر کرد... دنیای طلبگی بود و رسالت هایش. رسالت هایی که مصطفای دهه شصتی نه از محضر استاد مطهری و دکتر بهشتی بلکه از شهید مطهری و شهید بهشتی می‌آموخت📚✨ درس اول پیروی از ولایت. ولایتی که مصداقش برای آنها حضرت امام بود و برای مصطفی همان عزیزی که درباره‌اش در وصیت نامه‌‌اش گفته بود: «با هر اعتقادی هستید پیروی خط ولایت فقیه باشید و از رهبر عزیزمان، مولا و سرورمان حضرت سید علی خامنه‌ای (دام ظله) پشتیبانی و حمایت کنید.» و مصطفی از آن علمایی است که خودشان اولین مخاطب موعظه‌هایشان هستند...⭐️💫 برای همین بود که حسابی افق نگاهش را با آقاجان تنظیم کرده بود؛ وقت جهاد که رسید همان درس و بحثی را که «سنگر خدمت» میدانست رها کرد و به جای قلم ، اسلحه به دست راهی سوریه شد؛ آن هم بدون تأخیر و با کنار زدن تمام سختی هایی که برای اعزام پیش پایش بود... می‌گفت: «الآن امام حسین(ع) به ما نیاز دارد، من می توانم بگویم که ای امام! الآن صبر کنید من چند سال دیگر می آیم؟!» و عشق حسین بود دیگر... از همان عشق های واقعی که محکوم به وصال است!🥺 پی عشق دویدنش با ما و مکان و زمان و قرار وصال هم با او. دلش خواست تهران، سوریه، فلسطین، مشهد شاید هم حوالی روستای ورزقان... مگر فرقی هم میکند؟! قسمت مصطفی سوریه بود🕊🩸 حالا شده بود «شهید مصطفی خلیلی» تا سیره‌اش تا به ابد برای همه آنها که پا در مسیر طلبگی میگذارند خط کش باشد و خودش هم معلمی که قدم به قدم رشدشان بدهد. تقبل الله حاج آقا💚