یک- در یادوارهی شهدا برای اولینبار چشممان نورانی شد به تلألو مادرانهی نگاهش،،
کنارش که نشستیم، چندین بار آدرس خانهاش را گفت، گفت و تکرار کرد: دا یادتون نره! بیاین سر بم بزنین...
آدرسمنزل هم چشمهعلی، پشتمدرسه حجاب، لین ۱۱ اتاق ۴!
یاد گِرِهدی؟!(یاد گرفتی؟!)
گفتم: آره مادر! لین۱۱، اتاق۴
چندینبار توی دلم تکرار کردم: لین۱۱، اتاق۴!
#روایت_یک_دیدار
#میهمانان_عزت