🌙 🌹این محل خیلی آرام بود و پدر و مادرم همین اطراف زندگی می‌کردند و از طرفی او عاشق شهادت و شهید هم بود و، چون این کوچه یک شهید داده بود، کوچه را خیلی دوست داشت. می‌گفت: شهدا در این کوچه قدم گذاشته‌اند. می‌گفت: خیلی اوقات به من مأموریت می‌خوره، می‌خوام کنار پدر و مادرت باشی. من راحتی و آسایش شما و بچه‌ها رو می‌خوام. می‌گفتم: ان‌شاءالله شما هم در کنار ما باشید.  🌹در ابتدا در یک خانه قدیمی در این محل ساکن شدیم، زهرا سادات خیلی کوچک بود و ما تا ۶ سالگی او در همان خانه بودیم. آقا سید گفت: بچه‌ها دارند بزرگ می‌شوند و خانه هم قدیمی است. خانه را خراب کرد و شروع کرد به ساختن. یادم است اولین ماشین آجری که در خانه خالی کرد، نشست و زیارت عاشورا و روضه خواند، آن هم با سوز و گریه زیاد. گفت: دوست دارم این خانه با برکت باشد و اگر دست به ساختن خانه زدم دوست دارم با عنایت اهل‌بیت باشد.  🌹کتاب‌های خودش هنوز هست. چند تا کتاب مداحی هم گرفته بود و روضه اهل‌بیت را می‌خواند و از ما می‌خواست که بنشینیم و سینه بزنیم و او هم مداحی کند. بعد از شهادتش هم روضه‌های این خانه قطع نشد و با بچه‌های هیئت زیارت عاشورا می‌گیریم. 🥀 🥀 🕊🌷 ✨ 🌙✨ 🆔 @shohada_tmersad313