🌷خــاطـره شــهــیــد
حالم عجیب بود. صدای مردی که دائم با نگرانی میگفت: مادر فقط صورتش را ببینی کافیست؛ در گوشم میپیچید.
آرام کنار تابوتش نشستم. گفتم: عزیزم! مادر بدی بودم که دیر آمدی؟
پارچهای که رویش انداخته بودند را کنار زدم. دیگر هیچ صدایی نمیشنیدم.
چشمهای زیبایش را بسته بود و مثل کودکیهایش آرام خوابیده بود. چقدر صورتش شبیه قرص ماه میدرخشید.
چندماهی میشد که ندیده بودمش. خیلی منتظر آمدنش بودم.
به داخل تابوت خم شدم و دست بردم زیر سرش. دلم میخواست برای آخرین بار سیر در آغوشم بگیرمش.
انگار او هم منتظر این لحظه بود که تا بلندش کردم سرش را به سینهام چسباند.
باز همان بوی عطر آشنا پیچید و مرا باخود به گذشته برد. به آن شبی که سه ماه بیشتر نمانده بود که به دنیا بیاید.
همان شبی که برای نمازشب بیدارم کرد.
شش ماهه باردار بودم و ساعت حدود سه شب، بچهی در شکمم تکانی خورد و صدای بچگانهاش را شنیدم.
از ترس بلند شدم.
وضو گرفتم،
سجاده را پهن کردم و به نمازشب خواندن مشغول شدم.
برای سورههای خاصِ نماز سواد نداشتم، به جایشان ده بار سورهی اخلاص را خواندم.
تا چندساعت از شنیدن صدای کودکم در حیرت بودم، اما نه توهم بود و نه خیال.....
🌷وصــیـــت نـــامـــه
چه خوش در وصیتنامهاش نوشته که من راه شهادت را با آگاهی کامل انتخاب کرده و از خداوند میخواهم که مرا در راه خودش شهید کند؛ زیرا من بهترین راه سعادت را در شهادت میبینم.
تقوای خدا را پیشه کنند و فکر آخرت باشند و از ولایت فقیه حمایت کنند تا امام زمان(عجل الله) از آنها راضی باشد
🌼شـادی روح پــاک هــمـه شهیدان
و شهید یحیی صادقی صـلوات🌼
🇮🇷
#ایرانقوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥
@shohada_vamahdawiat