🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت سی و سه ✨جعفر نامه ای برداشت تا بخواند، اما به آسمان بغداد خیره شد. _نگران نباش مسلم! شراب هرچه گس تر باشد، لذت بخش تر است! کسی که بر نیمی از جهان حکومت می کند و هارون چون چشمانش دوستش دارد، باید سینه ای گشاده چون این آسمان داشته باشد! من و پدرم تنها کسانی هستیم که می توانیم بدون کسب اجازه، بر هارون وارد شویم. خلیفه مرا که می بیند، آغوش می گشاید و می خندد و می گوید چرا دیر دیر به سراغم می آیی. حال با این همه قدرت و پشتوانه، دعبل هر چه بگوید و بسرای، مایه تفریح من است! نامه را سرسری خواند. نی در مُرکّب زد و جمله ای بالای آن نوشت. نامه را روی تخت انداخت تا کنیز مهرش کند. کنیز انگشت خضاب شده اش را که ناخنی بلند و طلایی رنگ داشت، روی بیتی از دفتر شعر گذاشت و به جعفر گفت: این شعر را گوش کن. وقتی دیدگانم را می گشایم، بسیاری را می بینم، ولی انسانی نمی بینم! برگشت و به دعبل نگاه کرد و گفت: کاش می گفتی ما را چه می بینی! جعفر گفت: به گمانم در آغلِ گوسفندان از خواب بیدار شده و این شعر را گفته. بلند خندید. دعبل هم خندید. _بله، جایی بود شبیه آن پایین، شبیه این بالا. مسلم به سرفه افتاد و کنیز قهقهه ای زد. _خدایا چقدر این شاعر، مرد نترسی است! حیف که با این زبانش، زیاد زنده نخواهد ماند! مسلم آهسته به دعبل گفت: چرا نمی توانی زبان به کام بگیری؟ این خُزعبلات به جای تشکر است؟ دعبل نیز آهسته طوری که جعفر بشنود گفت: کلوخ انداز را پاداش سنگ است! نگوید تا نشنود! جعفر پرسید: برخی از بزرگان که به اینجا می آیند، به لکنت می افتند و سراپا می لرزند. کافی است اشاره ای کنم تا سرهایی بریده شود و والیانی را عزل، و دارایب شان را مصادره کنند. چگونه است که تو نمی هراسی؟ _آنها یا واهمه دارند که از تبهکاری هایشان باخبر شده باشی و یا به سکه های طلا و قدرتت چشم طمع دارند. من نه گناهی کرده ام، نه طمعی دارم. به نان و کشکی می سازم و سخنی می گویم که مقبول پروردگارم باشد. _سالوس را کنار بگذار دعبل! پس برای چه به اینجا آمده ای؟ باید به مسجد می رفتی. _برای دو مطلب آمدم. یکی اینکه بگویمت هر چه بُرجت را بالاتر ببری،اگر از آن بیفتی، سخت تر در هم می شکنی. اگر امروز می توانی با اشاره ای جانی بستانی و فرمانروایان سرزمین هایی را همانند این مهره های شطرنج، جابه جا کنی، دستی را هم باور داشته باش که می تواند در لحظه ای با تو چنین کند. دوم آنکه به من بگویی فرزند رسول خدا کجاست و چرا رهایش نمی کنید؟ ادامه دارد... 🌹 【با ما همراه باشید】👇 💫☆☆☆☆🌸☆☆☆☆💫 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e5