شهدای هویزه
✍️#سوگ_نوشت |🦆🦆🦆 ▪️خواهشا مرغابیان را رد نکن؛ قدری بمان رفتن تو حال دنیا را پریشان می کند... ▪️هیچ
📕 بُرشی از یک کتاب | 🔺مرانید که نوحه گرند 🔹 سحرگاهان در حالی که نسیم بر برکه هایی چون چشمی که با نگاهی به اشک آید، می وزید. علی بن ابی طالب با گام های آهسته و سنگین روان شد. گویی گام های شمرده و سنگینش در آن دقایق غم گستر چیزی به گوش زمین زمزمه می کرد. و گویا پرندگان را چنین زمزمه دلخراشی به گوش می رسید که هنوز پا به درون مسجد ننهاده بود مرغابیان، خروشان و فریاد کنان و نوحه گر پیش دویدند و باد آهنگ حزن آلودش را در آن سحر سرد به بانگشان آمیخت! 🔹 مردم دسته دسته از گوشه و کنار مسجد پیش آمدند، همه ساکت و ناشاد، رفتند که مرغابیان را از برابر کوه حکمت روان برانند، دیدند مرغابیان نه می روند و نه از خروش نوحه گرانه باز می ایستند، و نه باد از وزش باز می ماند. آیا آن پرندگان هم مثل باد احساس کرده بودند که مصیبتی در انتظار امام بزرگ است که به مصیبت هایش از دست مردم پایان خواهد داد؟ 🔹 در دل امام در این وقت، شکوفه شوقی به شنیدن نوحه گری مرغابیان بشکفت. رو به مردم کرد و با صدایی که از ژرفای فاجعه برمی خاست گفت: «مرانید که نوحه گرند!» 🔹 به مسجد درآمد و به آستان پروردگار جهانیان سجده برد. دیده از دیدار مردم فرو بست و دید که از سه چیز در میانشان خبری نیست: پول حلال، زبانی صریح و راستگو و برادریِ مایه دل آسایی! 🔹 روزگار، فرمان جفاجویانه اش را رقم زد. ابن ملجم با شمشیر زهرآلود دررسید و ضربه ای زد که خود آن پلید معتقد بود اگر بر شهری زند همه را به خون گیرد. 🔹 گردبادها برخاست پرتلاطم و زمین لرزه ها درگرفت تکان آور، همه پرخروش و پر نهیب که هر چه می یافت می ربود و می کوفت. خاک از هر سو به هوا جست و غبار گشت و گردان و توفنده برآشفت و به هم ریخت و چنان شد که گویی آسمان صاعقه ها بر سر زمین افکند. 🔹 ابر، پرده بر چهره خورشید بست تا مهر زمین برگرفت و هیچ نتابید. منظره ای پدیدار شد هولناک و تشویش انگیز. ناله بود که از دل بر می خاست و فریاد و فغان که از دهان برمی آمد، و ابرهای سیاه بر آسمان که از شورش رعد می درید. اندوهی جهانگیر بر آن دیار سایه انداخت و همه چیز به تیرگی فرو رفت. 📚برگرفته از کتاب «مرانید که نوحه‌گرند»، ترجمه جلال الدین فارسی با تلخیص. * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh