💫یادی از سردار شهید دکتر خانمیرزا استواری 💫 🌷ماه مبارک رمضان بود. خانمیرزا و دوستش حیدر در اتاق نشسته بودند. خانمیرزا سرگرم درس و مشق خودش بود. حیدر گفت: خانمیرزا ان شاالله به زودی دندانپزشک میشی، پولدار میشی و از این فقر خلاص! خانمیرزا ابرو درهم کشید گفت: من به خاطر پول درس نمی خونم، من به خاطر خدا درس میخونم! صدایی صاف کرد و ادامه داد: یادت باشه اگه برای رضای خدا کاری انجام دادی عبادته. این درس خواندن من الان عین عبادته، درست مثل خواندن قرآن و نماز! بعد از نماز شب، کتاب را دست می گرفت، از خانه میزد بیرون. زیر نور زرد رنگ چراغهای وسط خیابان درس می خواند و راه می رفت. آن قدر می رفت تا به محدوده شهر می رسید. همانجا زیر نور آخرین تیرچراغ برق درس میخواند تا هوا روشن شود. تا اذان ظهر درس می خواند، نمازش را در مسجد میخواند، نیم ساعتي استراحت می کرد و دوباره درس تا غروب. خودش می گفت برای قبولی در دانشگاه روزی 17 ساعت درس می خواندم! کنکور سال 64، دانشگاه سراسری، با رتبه دو رقمی، رشته دندان پزشکی دانشگاه علوم پزشکی شیراز قبول شد. 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید