💫یادی از سردار شهید عبدالقادر سلیمانی 💫 🌷نشسته بود و گریه می¬کرد. گفتم: چی شده؟ همین طور که رد اشک از دوسمت صورتش جاری بود گفت: بدبخت شدم. همه دوستان و عزیزانم رفتند. با دست پشت پایش زد و گفت: هرچه می¬گویم بایستید تا من هم بیایم می¬گویند نه تو باید بمانی و فرماندهی کنی! گفت: آقای فرهمند خط شما خوبه؟ گفتم: بد نیست؟ یک مقوای سفید گذاشت جلویش، بعد شروع کرد به بریدن آن. شد پانزده تکه. گفت: آقای فرهمند اگه زحمت نیست اسم دوستان شهیدم را روی این مقوا ها بنویس، می خوام بزنم به دیوار این سنگر، تا همیشه جلو چشمم باشند! اسم چهارده نفر را گفت. پانزدهمی هر چه کرد کسی به ذهنش نیامد. گفت تو را به حضرت زهرا بنویس شهید عبدالقادر سلیمانی! نوشتم. آن را داد به یکی از همسنگرانش و گفت نگه دار. بعد کربلای 5 که به سنگرش رفتم، دیدم اسم او هم بین جای شهدا چسبانده شده است. 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید