💫یادی از سردار شهید حاج محمد ابراهیمی 💫 🌷سال ۴۱ بود. پسرم احمد تازه به دنیا آمده بود که حس کردم کودک دیگری در بطن دارم. هرچه با خودم سبک و سنگین می‌کردم، توان بزرگ کردن دو فرزند شیرخوار باهم را نداشتم. تصمیم گرفتم تا سنگین نشده‌ام و روح در کالبد جنین نیامده آن را سقط کنم. دوا و دارویی برای این کار آماده کردم. آن شب در خواب دیدم در صفی ایستاده‌ام. سید بزرگواری بالای مجلس نشسته بود و مردم در صف خواسته‌هایشان را به ایشان می‌گفتند‌. نوبت من شد. تا به ایشان رسیدم، نگاهی به من کردند و قبل از اینکه چیزی بگویم فرمودند: از اولاد ذکوری که در راه داری، بهره‌ها خواهی برد! از خواب پریدم. خواب را برای مادرم نقل کردم. گفت: یه وقت جنینت را سِقط نکنی، این انسان خیلی خوبی می‌شود، حتماً مرد بزرگی خواهد شد، ناشکری نکن. من هم از تو راضی نیستم که بخواهی این بچه را سِقط کنی! نیمه شهریورماه سال ۴۱، محمد سومین فرزندم به دنیا آمد. همان سالی که امام در جواب شاه که پرسیده بود سربازان تو کجا هستند، فرموده بودند: در گهواره‌ها...! 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید