💫یادی از سردار شهید مرتضی جاویدی 💫
🌷من و عمو مرتضي هم اتاق بوديم. يک شب براي رفع حاجت بلند شدم، هنوز بيرون نرفته بودم که ديدم کسي مچ پايم را گرفت. عمو مرتضي بود. کنارش نشستم. سر در گوش من کرد و آرام به صورتي که ديگر بچه ها نشنوندگفت: روح الله تو را به خدا، اسم من را هم در خشاب چهل تيرت قرار بده!
بچه ها به شوخي اسم چهل مؤمني را که در نماز شب نام برده مي شد، خشاب چهل تير گذاشته بودند. من خنديدم و بيرون رفتم و چند دقيقه بعد، از سرماي بيرون به گرماي تشک پناه بردم. هنوز خوابم نبرده بود که مرتضي بلند شد که بيرون برود. مچ پايش را گرفتم و گفتم: عمو مرتضي ما را هم در خشاب چهل تيرت جا بده!
عمو خنديد و رفت. اما هرچه منتظرش شدم نيامد. دنبالش رفتم. در نمازخانه پيدايش کردم، آنچنان در نماز اشک مي ريخت که همانندش را نديده و بعد ها هم نديدم. خيلي از بچه هاي گردان فجر نماز شب خوان بودند، اما خصوصيت مرتضي اينگونه بود که نمازش زماني تمام مي شد که سحر خيزترين نيروهاي گردان تازه بيدار مي شدند، براي همين کمتر کسي نماز شب عمو را به چشم ديده بود.
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید