⭐️یادی از سردار شهید محمد دریساوی⭐️ ❤️در قم طلبه بودم.یک واسطه چندین بار من را برای رزمنده ای خواستگاری کرده بود. از چند نفر تحقیق کردم، او را تائید کردند. اما تصمیم داشتم با یک طلبه ازدواج کنم تا با هم درس را ادامه بدهیم. اواخر بهمن‌ماه سال 1364 بود. خواب دیدم پشت در خوابگاه، آقایی با یک موتور پرشی ایستاده است. تا من را دید اشاره کرد و گفت: سوار شو! بی‌آنکه بپرسم شما که هستید من را کجا می‌خواهید ببرید، پشت سر ایشان سوار شدم. در نیمه‌راه متوجه شدم دیگر ایشان سوار موتور نیست و موتور بدون ایشان در حال حرکت است. به دفتر "آیت‌الله مظاهری" تماس گرفتم و با ایشان در مورد خواب صحبت کردم. کمی از من سؤال کرد، وقتی جریان خواستگارم را گفتم باحالتی گفتند، بسیار خوب و عالی است، در مورد ایشان شک نکنید و بپذیرید. چند روز بعد خبر دادند خواستگارم مجروح و در اصفهان بستری است. با همان واسط به دیدار ایشان رفتم، خودش بود همان موتور سوار، محمد دریساوی... 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید