🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#خاطرات_دفاع_مقدس*
#نویسنده_محمد_محمودی*
#گلابی_های_وحشی
#قسمت_بیست_هشتم
خیلی زود حرکت آنها به ستون یک آغاز شد .از ورودی یک کانال داخل شدیم. کانال متعلق به عراقیها بود .فرماندهان در تشریح عملیات گفته بودند که باید هشت کیلومتر در این کانال پیاده روی کنیم تا به هدف برسیم.
کانال شب گذشته توسط گردانهای غواص به تصرف درآمده بود .عرض کانال حدود یک متر بود و ارتفاع آن با احتساب لبه ی خاکریز به بیش از سه متر میرسید به طوری که به هیچ وجه در دید دشمن قرار نمیگرفتیم .الحق عراقیها از امکانات پدافندی خوبی برخوردار بودند .اگر
آن امکانات در اختیار ایرانیها بود یقین هیچ نیرویی توان تصرف آن را نداشت.
مسافت کمی را در کانال پیش رفتیم شدت آتش دشمن بیشتر شد. گاهی خمپاره ها مستقیم به کانال برخورد میکرد و تلفات میگرفت. در جایی که مسافتی از کانال سرپوشیده بود؛ با انفجار خمپاره الواری آتش گرفته بود یک جسد عراقی زیر الوار افتاده بود و آتش روی بدنش میریخت و بوی کباب بلند میشد.
بچه ها جسد عراقی را از آنجا دور کردند .مقداری جلوتر رفتیم حرکت به کندی صورت میگرفت. گاهی برای این که مجروحان به عقب انتقال بدهند ناچار بودیم به دیوار کانال بچسبیم تا برانکاردهای حمل مجروح به راحتی عبور کنند گاهی مجروحانی را میدیدیم که پای پیاده و لنگان لنگان به عقب باز میگردند .آنها مربوط به گروهانهایی بودند که جلوتر از ما درگیر بودند یکی از زخمیها تیر به ماهیچه پایش خورده بود با اسلحه ی خود عصا میزد و به سختی راه میرفت آن قدر خون از بدنش رفته بود که نای حرف زدن نداشت. بچه ها میخواستند دلداریش بدهند اما او پیش دستی کرد و گفت:
- بچه ها فکر نکنید که زخمی شدن خیلی سخته بی شرفها تیرشان هم که به آدم
می خورد درد ندارد.
در آن لحظه من مات و مبهوت نگاهش میکردم .
#ادامه_دارد ...
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*