🌸یک روز بارانی دور تا دور یکدیگر در خانه نشسته بودیم که مجتبی از راه رسید. گفت: بابا، از روی سند ازدواج به من یک فرش داده اند، برویم آن را بیاوریم. گفتم امروز که بارانی است باشد برای فردا. گفت: نه امروز، حتماً باید آن را بیاوریم. همه با هم رفتیم فرش را آوردیم. وقتی فرش را در خانه پهن کردیم، گفتیم مبارکت باشد. گفت، مبارک صاحبش باشد. خنده زیبایی کرد و رفت سراغ تلفن. زنگ زد به یکی از بسیجی های گردان. به او گفت: من قالی ات را گرفته ام، بیا آن را ببر. آن بسیجی هم گفته بود که امروز بارانی است باشد برای فردا. گفت: نه همین امروز باید بیایی آنرا ببری. نیم ساعت بعد آن بنده خدا آمد فرش را برد، بی آنکه پولی از آن بسیجی بگیرد. بعد خودش با لبخند زیبایش روی فرش مندرس اتاقش نشست.
🌸🌷🌸
#شهید مجتبی قطبی
#شهدای_فارس
🌺🌹🌺🌹🌺
ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺩﺭ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺳﻬﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ
..,...........
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﺩﺭ ﺳﺮﻭﺵ:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz