🌸🌿🌸🌿🌸🌿 🖋️ شب سکوت همه جا را فرا گرفت. دیگر اثری از هیاهوی غرش تانکها و خمپاره اندازها و هلیکوپتر ها و صفیر گلوله های آرپی جی نبود. تنها اروند بود که با زمزمه دلنشینی برای دشت پهناور جنوب لالایی می گفت. اما این آرامش ظاهری چیزی نبود که آن مردان و جوانانی که در سنگرهای خرمشهر و اطرافش گردهم آمده بودند به دنبالش باشند. آنها آمده بودند تا از که ایمان و اعتقاد شان و سرزمینی که معمول و موهایشان بود در برابر دشمنی کور و کر و کینه توز که بی رحمانه به دیدنشان هجوم آورده بود حراست کنند و خانه را از متجاوز بگیرند. حقیقی نگاه خسته اش را به دهقان دوخت _برو به مقر ۴۵ فرماندهی لشکر و به اعتمادی بگو که هر چه زودتر برای تشکیل جلسه فرماندهی تیپ خودش رو برسونه. اصلا صبر کن ماشین را بردار به همین حالا اون رو با خودت بیارش! دهقان بی معطلی خودرو را راه انداخت و دقایقی بعد همراه با هاشم برگشت و یکراست به محل تشکیل جلسه رفت. تمام فرماندهان تیپ گرد آمده و منتظر ورود آنها بودند حقیقی بنا به روال همیشگی که دهقان با تلاوت قرآن شروع می‌کرد با اشاره به او فهماند که شروع کند. اما پیش از این که فرصت این کار را پیدا کند ،هاشم پیشقدم شد قرآن را بوسید بر چشم گذاشت و باز کرد لحظه آیه ها را از نظر گذران و لبخندی نرم و معنی دار روی لبهایش نقش بست. با یادآوری عملیاتی که از این چند روز درگیرش بودند ،آمدن آیه های مربوط به جنگ احد در نظرش بسیار جالب بود. تلاوت را شروع کرد و آن چنان تحت تاثیر قرار گرفت که بی اختیار پس از تلاوت به شرح ماجرای اُحد پرداخته و به دنبالش درباره عملیات کربلای ۴ صحبت کرد ‌. حضار در سکوت کامل به سخنانش گوش دادند و منتظر ماندند اما هاشم انگار غرق در دریای فکر خیال شده بود ساکت شد. حقیقی که سمت راست و نشسته بود آهسته زیر گوشش گفت: _ادامه بده همه منتظرن. اما عکس العملی از او ندید با تعجب به دیگران نگاه کرد. انگار منتظر بود تا علت این بی اعتنایی هاشم را برایش توضیح دهند. دهقان با دیدن چهره شگفت‌زده او نزدیکتر و آمد آرام در گوشش زمزمه کرد: «بلندتر بگو !امروز پرده گوش راستش به خاطر شلیک زیاد آرپی‌جی پاره شده» حقیقی دوباره حرفش را با صدای بلند تکرار کرد و به دیگران ادامه داد. _بقیه برادران نظراتشان را درباره عملیات کربلای ۴ بدن! همه حرفهای اعتمادی دقت کنید. هاشم گفت:به نظر من خیلی ساده و روشن است. امروز هم چه زمانی که در پنج ضلعی بودیم و چه آخرین لحظه ای که به عقب برمی گشتیم، به حاج نبی گفتم، اونم اینه که ما میتونیم از همین محور پیشروی کنیم .از شلمچه و سنگر پنج ضلعی بگذریم .باید در «جزیره بوارین» به طرف شرق بصره حرکت کنیم. همین امروز هم اگر گردان‌های تازه نفسی به ما ملحق شدن این کار را می‌کردیم. که در هر صورت نشد! ولی من قاطعانه معتقدم که خیلی زود مرحله بعدی عملیات را در همین محور و با همین اهداف اجرا کنید و السلام» جلسه شورای فرماندهی چند ساعت طول کشید و دست آخر حاج نبی دیگران را ساکت کرد _از تمام برادران که علیرغم تحمل دو روز نبرد سخت و بی امان با حوصله زیاد در این جلسه فعالان شرکت کردند تشکر می کنم.شکرخدا عملیات کربلای ۴ در مجموع نتایج خوبی داشت. با اطلاعاتی که واحد اطلاعات و عملیات در همین فرصت کوتاه جمع‌آوری کرد ، این دو روز به غیر از انهدام بخشی از نیروهای دشمن، تجهیزات منهدم شده آنها شامل سه فروند هواپیما ،ده ها تانک ،حدود ۱۰۰ دستگاه خودرو سبک و سنگین و مقدار ادوات و تجهیزات نظامی بوده .حدود ۶۰ اسیر گرفتیم و چیزی در حدود ۷ هزار نفر کشته و زخمی دادند. ضمنا تقریباً ۷ تیپ یک گردان دشمن منهدم شده .البته ما به تمام اهدافمان رسیدیم و تعدادی از نیروها و شهید و زخمی شدن .در هر حال من را به نظر شما و کلیه فرماندهان لشکر را جمع‌آوری کنم ،ضمن گزارش به فرماندهی کل سپاه پیشنهاداتمون را درباره عملیات بدم. من شخصاً فکر می‌کنم با توجه به اینکه آقای اعتمادی و سپاسی تا آخرین لحظه در منطقه بودند ،پیشنهادشان برای اجرای مرحله بعدی در همین محور درست باشه و میتونیم همین نظر را به بالا منتقل کنیم. حالا کسانی که موافقند بگن. هاشم بی درنگ دستش را به علامت موافقت بالا برد و بقیه فرماندهان نگاهشان را با یکدیگر رد و بدل کردند و یکی یکی دستشان را بالا بردند. حاج نبی از سر رضایت لبخندی زد _پس دیگه میتونیم جلسه را تمام کنیم افرادی که بیرون سنگر فرماندهی هنوز مرغ خواب بر بام چشمانشان ننشسته بود صدای صلوات را که از دیوارهای سنگر گذشته در می آید. 🌿🌹🌿🌹🌿🌹 ادامه دارد... در واتس اپ👇 https://chat.whatsapp.com/FOxgd1bun2J88glqKT6oVh در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb