با(شهید )حــاج خســرو ﺁﺯاﺩے نگهبـــان بودیــم. باران تــیر و ترکــش بر ســر مــا بود امــا از آن سهمے نمیــبردیم تا بـه آرزویمان( )برسیــم!😞 حاج خــسرو شــروع کرد به خوانـدن حضــرت رقــیه!😭 یــڪ دل سیر اشـــڪ ریختیـــم و از خداطلــب کردیم... صبح هر دو خـــواب دیدیم! ﺭاﻭﻱ: ﺷﻬﻴﺪ ﺳﻠﻂﺎﻧﻲ پ.ن: و چہ زیبا به آرزویش رسید، سردارے که خودش برای خود قبری بے سر در کتابخانه مسجدالمهدی شیراز ساخت و در وصیتش از آرزوی شهادت مثل اربابش گفت... 🌹🌷🌹🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75