. ساعاتی از شروع عملیات می گذشت، خورشید گویی در گرماگرم آن همه جنوب، تنها داغستان شروه هایش را نثار زمین کرده بود. از آسمان و زمین آتش می بارید و بچه ها در طول مسیر عطش قمقمه هایشان را جرعه جرعه سر می کشیدند سید حال و هوای دیگری داشت و چشمان خسته و بی فروغش را به دور دستها دوخته و پا به پای نیروهای خود به پیش می رفت. لبهای خشکیده و تبدار خود را در طاقت سوز عطش، پشت لبخندهایی مهربان پنهان ساخته و با تکرار نام مقدس آقا ابا عبدالله(ع) به بچه ها روحیه می داد.
فردای عملیات، گرمای هوا به اوج خود رسیده و قمقمه ها از تشنگی در سایة فانسقه ها خزیده بودند. خوب که گوش می دادی صدای تلاطم آب را از قمقمة سیّد می شنیدی؛ از تمام هفت دریا گویی تنها در مشک خالی او ته جرعه ای آب مانده بود. او همان مقدار اندک را برای بچه ها گذاشته بود و در صبوری آن همه نیاز، عطش آنها ار اگر چه با لب تر کردنی فرو می نشاند .
...و آن روز شاید به شکرانة همین دستهای بارانی، ملایک آسمان کام عطشناک او را با جرعه ای از زلال سرخ شهادت فرو نشاندند و سیّد با لبانی تشنه به خیل عاشوراییان هشت سال دفاع مقدس پیوست...
#ﺷﻬﻴﺪﺗﺸﻨﻪ_ﻟﺐ
#ﺷﻬﻴﺪﻣﺤﻤﺪﺗﻘﻲ_ﻣﻮﺳﻮﻱ
#ﺷﻬﺪاﻱ_ﻓﺎﺭﺱ
#ﺳﺎﻟﮕﺮﺩﺷﻬﺎﺩﺕ🌹
🌷🌷
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ