💫یادی از سردار شهید محمد اسلامی نسب 💫
🌷با پای مجروح از بیمارستان فرار کردم و پادگان برگشتم. محمد سریع برایم یک دست لباس آماده کرده و گفت آماده شو می خوام ببرمت شیراز. اصرارم فایده نداشت. با چند نفر از بچه های لشکر به فرودگاه اهواز رفتیم. هواپیما شرکت نفت بود.هواپیما که به اوج خود رسید و چراغ بستن کمربند خاموش شد، محمد بلند شد و پیش مهمان دار رفت و گفت: من یک کلمه حرف با مسافران دارم. میکروفن هواپیما را گرفت و پس از سلام خطاب به مسافران گفت: اول از خانم های محترم، به خصوص مهمان دارها خواهش می کنم حجاب اسلامی را رعایت کنند. بعد هم امشب، شب عاشوراست [ تا جایی که در ذهن من مانده شب عاشورا یا یک شب شهادت بود.] شب عزاداری و سینه زنی.برای امام حسین(ع) است. با اجازه شما من چند بیت در مصیبت آقا اباعبدالله برای شما می خوانم. اول فقط ما سه چهار نفر بچه های پاسدار همراه با نوای محمد سینه می زدیم، اما کم کم همه مسافران با نوای سوزناک محمد اشک از دیدگانشان جاری شد.
راوی حاج جلیل عابدینی
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید