💫یادی از سردار شهید محمد اسلامی نسب 💫 🌷براي توجیه منطقه عملیاتی کربلاي چهار، باید با فرمانده گردان، آقای اسلام نسب و فرماندهان گروهان هایش روي یک دکل سی متري که روي منطقه دید داشت می رفتیم. عیبش این بود که دکل لو رفته بود و در دید دشمن قرار داشت. چند تانک عراقی هم روي دکل حساس شده و مرتب اطراف آن را می زدند. به جز چهره نورانی محمد، رنگ ترس در چهره همه پاشیده شده بود. کار توجیه که تمام شد همه را پایین فرستاد. آتش دشمن روي دکل چند برابر شده بود. ترکش هاي آواره به پایه هاي دکل می خوردند و صدایی ناقوس وار ایجاد می کردند. محمد نگاهی به ساعتش انداخت. وقت نماز ظهر بود. مهرش را از جیب در آورد و رو به قبله نشست. نگاهی به من انداخت، از چشمانش خواندم که می گوید تو هم برو! محمد را تنها گذاشتم و پائین آمدم. چه لذتی داشت نماز اول وقت در آن ارتفاع، زیر باران ترکش ها. راوی سردار خداداد ابراهیمی 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید