🌹درس و بحث را رها کرده بود و به جبهه حق پیوسته بود؛ هرشب بعد از نماز جماعت دعای توسل میخواند و آرام اشک میریخت و شبها هم برای راز و نیاز با محبوب خود سر به سجده میگذاشت و نجوا میکرد. کسی بیاد ندارد یک شب نماز شبش قضا شده باشد. همه او را بهعنوان ساعت گردان میشناختند.هر وقت وضو میگرفت نیم ساعت به اذان مانده بود. هر وقت موتور برق را روشن میکرد یک ربع به اذان مانده بود که نوار قرآن را پشت بلندگو میگذاشت. معمولا هم اذان ها را ایشان میداد و بچهها هم البته آنها که تا آن موقع بیدار نشده بودند و در گوشه کنار رودخانه و یا لابلای سنگهای کوههای اطراف به راز و نیاز با خدا نبودند، بلند میشدند فوری برای نماز آماده میشدند و بعد از نماز هم طبق برنامه زیارت عاشورا را به همراه محمد بهشتی میخواندند.
یک روز صبح نزدیک اذان متوجه شدم وقت اذان است ولی ساعت گردان کار خودش را انجام نداده است. بهطرف چادر نادر می رود و او را می بیند که بشدت در حال گریه و زاری است و دائم از خدا می پرسد چرا من امشب بیدار نشدم و به نماز شبم نرسیدم آخر من چه گناهی مرتکب شدم که باید امروزم را با راز و نیاز با تو شروع نکنم. چنان گریه می کرد که اول ترسیدم و فکر کردم اتفاق خاصی برایش پیش آمده که اینطور پریشان است. آنروز را هر کاری کردیم حاج نادر امام جماعت ما نشد و خودش را می خواست اینطوری تادیب کند.
🌹شهید حجت الاسلام والمسلمین نادر عبادی نیا
🌹شادی روحش صلوات...
💢کانال خبری #شهدای_ایران
✅@shohadayeiran57