سنگک داغ آی می چسبه😉 وقتی حجره بودیم. ابتدای سال قوانین شهرداری برای امور حجره و خرید و پختن غدا و شستن ظروف و نظافت می ریختیم. یک سال یکی از قوانین این بود که یازده شب خاموشی بزنیم. اگر کسی خواست مطالعه کند برود کتابخانه یا نمازخانه. صبح هم قبل از اذان صبح لامپ را روشن کنیم. به نوبت هم باید می رفتیم نان سنگک داغ می خریدیم. یک سال نان داغ سنگک چه حالی داد. پسر خاله ام تازه از برگشته می گفت: آنجا نان شرکتی است و باید از مغازه ها نان را تهیه کنیم. چند روزی که ایران بودم صبح زود می رفتم نان داغ بخرم و صبحانه مشتی بزنیم تو رگ. 🌸🔆