به دل عطر بزنیم در زمینِ مردمان ، خانه مکُن کارِ خود کُن، کارِ بیگانه مکُن کیست بیگانه ؟ تنِ خاکیّ تو کز برای اوست غمناکیّ تو تا تو تن را چرب و شیرین می دهی جوهرِ خود را نبینی فَربَهی گر میانِ مُشک، تن را جا شود روزِ مُردن گَندِ او پیدا شود مُشک را بر تن مَزن ، بر دل بمال مُشک چه بوَد ؟ نامِ پاکِ ذوالجلال 🔆نباید در زمینی که به دیگران تعلق دارد . خانه ای بسازی . کارِ خود را بکن و برای بیگانه کار مکن . بیگانه کیست؟ این جسمِ تو است که از خاک پدید آمده، همان جسمی که برای آن دل می سوزانی و غم می خوری و سخت بدان توجه می کنی. 🔆تا وقتی که این جسمِ مادّی خود را با غذاهای چرب و شیرین پرورش می دهی. هرگز نمی توانی روحت را قوی و نیرومند ببینی. [ توجه به نفسانیات و شهوات ، روح را خموده می سازد ] 🔆اگر فرضاََ بدن آدمی را در میان مُشک هم که قرار بدهند . باز پس از مرگش بوی گند از آن بلند می شود. 🔆مشک را بر جسمت نزن بلکه آن را بر دلت بمال . مُشک چیست؟ مسلماََ مُشک نامِ پاکِ خداوند بلند مرتبه است که ذکر نام های او قلب و روح را لطیف و معطر می سازد. ( ذوالجلال = دارندۀ شکوه ) . [همین طور اذکار الهی نباید ظاهری و به صورت لقلقۀ لسان باشد بلکه ذاکر باید در مذکور مستغرق شود ] 🔆