هدایت شده از پرویزن
"کورشِ پادشاه یا کورش پیامبر؟" کورش را به عنوان یک واقعیت تاریخی، باید به رسمیت شناخت. پادشاهی قدرتمند که در تاریخ جهان باستان یکی از گسترده‌ترین امپراتوری‌ها را تشکیل داده و ویژگی‌های حکمرانی‌اش، مثبت و منفی در تاریخ تمدن ثبت شده است. آنچه در این گفتار به آن اشاره می‌شود؛ نقد روایت‌گونه‌ای متاخر است که کورش را تا مقام پیامبری برکشیده؛ تا آنجا که برخی کلمات "کورش" و "قریش" را از یک ریشه دانسته و پیامبر آخرین(ص) را از نسل او معرفی کرده‌اند. ریشه‌ی این توصیف را باید در تطبیق شخصیت کورش و ذوالقرنینِ قرآنی جستجو کرد (بنگرید به سوره‌ی کهف)، تاویلی که نخستین بار ابوالکلام آزاد آن را مطرح کرده و به آرای مفسران بزرگی چون علامه طباطبایی نیز راه یافته است. باید افزود که از دیرباز درباره‌ی شخصیت ذوالقرنین، مباحثی بین مفسران مطرح بوده؛ چنانکه در قرون نخستین اسلامی، اغلب او را با اسکندر مقدونی تطبیق داده‌اند. حال آنکه شباهت‌های موجود بین ذوالقرنین و اسکندر یا کورش، صرفا محدود به قرائن لشکرکشی‌ها و برخی توصیف‌های ظاهری بوده و جنبه‌های باطنی این تطبیق در نظر گرفته نشده است؛ مگر که بپذیریم، در کلام‌الله، داستان او فارغ از اعتقادات آیینی‌اش، صرفا در جایگاه پادشاهی فاتح نقل شده است. (وَ یسئلونَکَ عَن ذی القَرنینِ قُل سَاَتلوا عَلَیکم منه ذَکرا) از مهمترین منابعی که می‌توان از طریق آن، باورهای کورش و احتمال همانندی آن به ادیان توحیدی را بررسی کرد متن دقیق و تحریف‌نشده‌ی "منشور کورش" است و اطلاعاتی که محققان بر اساس آن نوشته‌اند: ابراهیم پور داوود، در کتاب فرهنگ ایران باستان، نشر دنیای کتاب، ص 117_118، بر اساس متن منشور، از کورش نقل می کند: "و خداوندان شومر و اکد را که نبوءنید به بابل آورده، خشم مردوک، بزرگ خدایان را برانگیخته بود، من به فرمان مردوک، بزرگ خدایان، هر یک را دیگرباره آرام و خشنود در پرستشگاهان بر جاهای خودشان نشاندم". مهرداد بهار در کتاب اسطوره تا تاریخ، نشر چشمه ص 158_159، اینگونه آورده که  نبوءنید، بت خدایان شهرها را به بابل آورده بود و معابد را ویران کرده بود. کورش بت‌های شهرها را به معابد خود بازگرداند و در زمان او بت‌های شوش و عاشور هم به جایگاه خود بازگشت. این مباحث، با متن خود منشور هم سازگاری دارد. چه در ترجمه‌ی دکتر عبدالمجید ارفعی استاد زبان‌های اکدی و ایلامی و چه در ترجمه‌ی دکتر شاهرخ رزمجو، نشر فرزان، در بندهای 32تا 34 این مضمون آمده است: " خدایانی را که درون آن ها ساکن بودند، به جایگاه‌هایشان بازگرداندم و در جایگاه ابدی خودشان نهادم. همه‌ی مردم آنان را گرد آوردم و به سکونتگاه‌هایشان بازگرداندم و خدایان سومر و اکد را که نبونیید در میان خشم سرور خدایان به شوانّه آورده بود، به فرمان مردوک، سرور بزرگ، به سلامت به جایگاهشان بازگرداندم".    نکته‌ی تامل برانگیز و مورد تایید کتاب‌های تاریخی و خود منشور  این است که کورش بت‌های مردم را به معابد آنان باز گردانده و از این طریق آنان را خرسند کرده است. سوال مهم این است که آیا اگر کورش همانگونه که برخی معتقدند، پیامبر است، با در نظر گرفتن آیات متعدد قرآن که رسالت پیامبران را واحد دانسته(لا نفرّق بین احد من رسله) و همچنین بارها در آیات مستقل یا داستان ها، بت پرستی و چندخدایی را نقد و نهی کرده( اَ ارباب متفرقون خیر ام الله الواحد القهار)، باز هم می توان کورش را موحد و  پیمبر دانست؟ البته، باید در نظر داشت که حذف تقدّس کورش، به معنای فراموش کردن جایگاه تاریخی و نوع حکمرانی‌اش در تاریخ تمدن ایرانی، نیست. https://eitaa.com/mmparvizan