🌹 ⁣⁣یادم هست در یکی از سفرهایی که به روستاها می‌رفت، همراهش بودم داخل ماشین هدیه‌ای به من داد.⁣🎁 اولین هدیه‌اش به من بود و هنوز ازدواج نکرده بودیم.⁣ خیلی خوشحال شدم و همان جا بازش کردم.⁣ دیدم روسری است.⁣ یک روسری قرمز با گل‌های درشت.⁣ جا خوردم، اما او لبخند زد و به شیرینی گفت:⁣ بچه‌ها دوست دارند شما را با روسری ببینند.⁣ از آن وقت روسری گذاشتم.⁣ او مرا مثل بچه ای کوچک قدم به قدم جلو برد و به سمت اسلام آورد.⁣ 📕کتاب طلایه‌داران نور 🖋خاطره ای از مصطفی چمران⁣ 💐 💐 سیـ〽️ــگنال انــ🇮🇷ـقلاب را دریافت کنید: | پیام‌رسان ایتا |⚜ https://eitaa.com/signal_enghelab | پیام‌رسان بله |⚜ https://ble.ir/signal_enghelab | پیام‌رسان گپ |⚜ https://gap.im/signal_enghelab