🔺مصالحه با (ع) ▫️حجت‌الاسلام عباس محققی کاشانی: 🔹یک روز صبح به همراه آیت الله گلپایکانی به خانه آیت الله رفتیم. ایشان پس از تعارفات معمول فرموند اجازه بفرمایید جریان مشهد را برای شما نقل کنم تا بخندید. 🔸حاجتی از امام رضا (ع) داشتم. ده روز زائر امام رضا (ع) شدم. روز اول رفتم زیارت در هر یک از مواقف زیارت ابتدایی، بالای سر و نماز زیارت و خداحافظی خواستم عرض حاجت کنم حالش نبود. گفتم آقا حاجتی دارم بعدا خدمت تان عرض می کنم و از حرم خارج شدم. 🌀این کار در روزهای بعد هم اتفاق افتاد اما حال بیان حاجت نبود تا اینکه روز دهم و زیارت وداع پیش آمد. زیارت وداع را مقابل حضرت خواندم اما باز حال بیان درخواست نبود. متحیر مانده بودم. 💠 در همین حین، چشمم افتاد به مردمی که برای گرفتن ضریح از سر و کول هم بالا می رفتند. آرام آرام با بدن نحیف و قد خمیده خودم را به جمعیت رساندم. اما هر چه دست را بلند می کردم به ضریح نمی رسید. ناگاه مردی مردی غول پیکر، دلش به حال من سوخت و مرا به روی دست گرفت و مثل بچه ای شیرخوار روی هوا می چرخاند و به خیال خودش می خواست سرم را کنار ضریح بیاورد تا آن را ببوسم. 🌱رو کردم سمت ضریح مطهر و عرض کردم: آقا! مرا از دست این مرد خلاص بده. گویا امام منتظر اجابت حاجت من بودند. آن مرد سریع مرا روی زمین گذشت و رفت. خلاصه ما حاجت خود را با حضرت مصالحه کردیم و برگشتیم. 🔶آن روز آقای گلپایگانی خیلی خندیدند و فرمودند: حضرت از مافی الضمیر جناب عالی اطلاع دارند و حتماً آن حاجت اصلی حضرت عالی روا شده است، مطمئن باشید. ♨️ ؛ @sireyeolama