🔺ادامه
مطلب قبل👆
💢بلند شدم که یکی را برای فروش انتخاب کنم، اما دلم نمیآمد. بعضی کتاب مباحثه بودند مثل مطول و برخی دیگر برای مطالعه بود مثل حاشیه. بالاخره کتاب معالمی را که از مشهد به چهار قران خریده بودم، بردم برای فروش. کتابفروش بیش از دو قرآن حاضر به خرید نشد.
🌀بالاخره به دو قران فروختم و با آن یخ و نعنا و کباب خریدم و بردم حجره، سفرهای رنگین انداختم و رفیقم را بیدار کردم.
رفیق تا سفره را دید و وقتی فهمید با فروش کتاب تهیه شده، ملامتم کرد که «چرا غذای روح را صرف غذای جسم کردی؟».
🌱گفتم: عجب! جسم مرکب روح است و چهبسا اگر این ناهار به ما نمیرسید با خدا چونوچرا میکردیم و مرتد میشدیم، نه حال نماز داشتیم و نه حال جواب سلامدادن و در مقابل فحش بارانش میکردیم.
📚کتاب سیاحت شرق، صفحه ۱۶۷.
♨️
#سیره_علما؛ کُنجی برای انس با گَنج خاطرات علما
@sireyeolama