📘
#داستانهایبحارالانوار
💠 با دوستان، مدارا!
🔹ابوهریره میگوید:
رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالی که نشسته بودند، ناگهان لبخندی بر لبانشان نقش بست، به طوری که دندان هایشان نمایان شد!
از ایشان علت خنده را پرسیدند، فرمودند:
- دو نفر از امت من میآیند و در پیشگاه پروردگار قرار میگیرند؛ یکی از آنان میگوید:
خدایا! حق مرا از ایشان بگیر!
خداوند متعال میفرماید:
حق برادرت را بده!
عرض میکند:
خدایا! از اعمال نیک من چیزی نمانده (متاعی دنیوی هم که ندارم). از گناهان او بر من بارکن!
🔹پس از آن اشک از چشمان پیامبر صلی الله علیه و آله سرازیر شد و فرمودند:
آن روز، روزی است که مردم احتیاج دارند گناهانشان را کسی حمل کند.
خداوند به آن کس که حقش را میخواهد میفرماید:
چشمت را برگردان، به سوی بهشت نگاه کن، چه میبینی؟
آن وقت سرش را بلند میکند، آنچه را که موجب شگفتی اوست - از نعمتهای خوب میبیند، عرض میکند:
پروردگارا! اینها برای کیست؟
می فرماید:
برای کسی است که بهایش را به من بدهد.
عرض میکند:
چه کسی میتواند بهایش را بپردازد؟
می فرماید: تو!
می پرسد: چگونه من میتوانم؟
می فرماید: به گذشت تو از برادرت.
عرض میکند: خدایا! از او گذشتم.
بعد از آن، خداوند میفرماید:
دست برادر دینی ات را بگیر و وارد بهشت شو!
آن گاه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:
پرهیزکار باشید و مابین خودتان را اصلاح کنید!
📚بحار، ج ۷۷، ص ۱۸۲
┏━━━━━━━━🌺🍃━┓
@sisadodelltangnafar
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛