#یکنکتهازاینمعنی
بخش یکم
در یکی از روزهای مردادماه امسال، در یکی از شهرهای پرشور و شعور شیعی، در جمع شاعران و نوحهسرایان سخنرانی داشتم.
از همان ابتدا که درباره جلسه و موضوع آن با من تماس گرفتند اعتراضم را نسبت به وضعیت برنامهریزی جلسه در سال قبل مطرح کردم و نمیخواستم امسال باز همان تجربه تکرار شود؛ به همین دلیل به دنبال بهانهای میگشتم که جواب رد بدهم.
سال گذشته به عنوان سخنران در جلسه افتتاحیه انجمن ادبیشان دعوت شدم. طبیعتاً لازم بود وقت بگذارم و متناسب با موضوع، مطلب ارزشمند و بکری آماده کنم.
به روش دیگران کاری ندارم، اما معتقدم اگر بخواهم از کارم لذت ببرم، باید برای موضوع، مضمون و قالب اثرم ارزش قائل شوم و از تکرار و درجا زدن بپرهیزم.
با آنکه حدس میزدم هیچیک از مخاطبان آن جلسه، بحثهای پیشین مرا نشنیدهاند، با این حال برای اشباع روحی خود تلاش کردم بحث بدیع و تازهای آماده کنم.
تحمل ۵-۶ ساعت مسیر و همچنین شنیدن شعرهای تکراری و معمولی برخی از شاعران در جلسه، رنجی بود که شبیه آن را بارها تجربه کردهام و بر این باورم که باید با آن کنار آمد.
نکته غیر قابل تحمل و تعجببرانگیز این بود که، مجری برنامه - که جلسه شعرخوانی شاعران هیئتی را با «شو» تلویزیونی اشتباه گرفته بود - پس از معرفی من تأکید کرد که ایشان قرار است ۱۰ دقیقه صحبت کند!
٩٠ دقیقهای که مسئول جلسه از من خواسته بود، کجا و ١٠ دقیقه کجا؟
با آنکه اهل گله نیستم و شکایت را سیره انسانهای ضعیف میدانم، با این حال هنگام ارائه بحث به تعریض، موضوع را مطرح کردم و گفتم که قرار سخنرانی من ۱۰ دقیقه نبوده است؛ ظاهراً ناهماهنگی یا اعمال نظر در این برنامه شده است! که جناب مجری به خود آمد و فیالمجلس بر زمان سخنرانی من افزود! اما من با همان ۱۰ دقیقه صحبت کنار آمدم و عطای وقت اضافه را به صاحبش بخشیدم!
امسال که برای جلسه دعوت شدم، تمام آنچه را نوشتم و خواندید، در ذهنم مرور شد! به همین دلیل، تمایلی به حضور نداشتم؛ شاید این ذهنیت نیز برای دعوتکننده پیش آمد که شاید دارم بر مبلغ میافزایم! اما آنان که مرا میشناسند میدانند، هیچگاه برای حضور در جلسات شرط و شروطی نمیگذارم و به خلاف بسیاری از شاعران و سخنرانان، معمولاً مؤمنانه تسلیم برنامه از پیشتعیین شده هستم.
با آنکه اصلاً نمیخواستم در این جلسه شرکت کنم، نمیدانم چه قدرت برتری در کار بود که مرا وادار به پذیرش نمود! شاید دوستی همراه با ارادت من به مداح آن هیئت ـ که از دل آن هیئت او چنین انجمن شعری برآمده است ـ مرا به این تصمیم واداشت.
ادامه دارد...
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی@smahdihoseinir#تاریخ_شفاهی#من_و_شعر#آسیب_شناسی