-منتخب حلقه شعر ولایی فرات آه چرا چشم تر نداشته باشد؟ دختر اگر که پدر نداشته باشد آن که به این روزگار کرد دچارم شامش الهی سحر نداشته باشد در طی این راه، دختر تو پدر جان! شب نشده دردسر نداشته باشد فرق عمو را شکسته اند که شب هام تیره بماند قمر نداشته باشد شعله به چادر گرفت و بر سر من سوخت کاش عمویم خبر نداشته باشد گم شدم اما غمت مباد،مگر عشق- می شود آیا خطر نداشته باشد؟ هیچ نترسیدم از کسی، که محال است دختر حیدر جگر نداشته باشد نیمه شب آوردمت خرابه و حاشا! اشک رقیه هنر نداشته باشد خون شده لب های تو، بد است لب من با تو شباهت اگر نداشته باشد مرده مگر دختر حسین که در شام روضه ی تو نوحه گر نداشته باشد علی مشهوری