با اشک دو عین یا قدیم الاحسان با این همه دِین یا قدیم الاحسان ما آمده ایم تا ببخشی ما را امشب به حسین یا قدیم الاحسان با این دل ‌مر‌ده ‌و ‌کویر‌ی ‌چه‌‌کنم؟ با ‌ا‌ین ‌همه ‌جر‌م ‌و ‌سر‌به‌زیری چه ‌کنم؟ «مِن اَینَ لِیَ ‌ا‌لنَّجا‌ت» یا‌ر‌ب یا‌ر‌ب تو دست مرا اگر نگیر‌ی چه ‌کنم؟ هر لحظه و دم به دم ظَلَمت نفسی من ماندم و بار غم ، ظَلَمت نفسی گفتی که اگر توبه شکستی باز آی صد بار شکسته ام ، ظَلَمت نفسی یارب به دو چشم غرق اَبرم رحمی یارب به دل بدون صبرم رحمی دریاب مرا لحظه جان دادن من یارب به شب اول قبرم رحمی بگذار دل از بند غم آزاد شود ویرانه دل به لطفت آباد شود در شعله آتشم مسوزان یا رب آری مپسند دشمنت شاد شود یگانه ز طاعت توام میدانی غافل ز عبادت توام میدانی با این همه باز هم صدایم کردی من کشته رأفت توام میدانی این گردِ ریاسْت غرق خاکش کرده این تیر خطاست چاک چاکش کرده این بسمل غرق خون دل پاکم بود که تیغ معاصی ام هلاکش کرده آزرده ذلتم شکوهی بفرست آشفته ام آرامش روحی بفرست سیلاب گُناه برده با خود ما را یا حضرت حق کشتی نوحی بفرست این دل شده هیات اباعبداللّه آشفته غربت اباعبداللّه یارب مچشان حرارت آ تش را بر زائر تربت اباعبداللّه با دست تهی و کوله باری از آه این بار هم آمده گدایت از راه از کار دلم گره گشایی فرما با دست سه ساله اباعبدالّله چشم من و لطف بیکرانت ارباب قلب من و شوق آستانت ارباب رفته ست جوانی و فقط آهی هست دریاب مرا جان جوانت ارباب در بند ‌گناه ‌دید‌ه ‌ا‌ی باز ‌مرا این بار ‌بد‌ه ‌فر‌صت ‌پرواز ‌مرا هستی مرا بگیر از من اما از چشم حسین خود مینداز مرا در دام گناه رفته از کف چاره آواره معصیت شدم آواره من تشنه یک جرعه نگاهت هستم امشب شده ام دخیل یک گهواره من آمده ام توشه ای از آهم ده سوز نفس و اشک سحرگاهم ده هر چند تمام کرده ای نعمت را یک بار دگر به کربلا راهم ده هر ‌کس که د‌خیل بال پر‌چم باشد ا‌سباب شفاعتش فراهم باشد دیگر ‌چه ‌غم از محشر و میزان، وقتی د‌ستان اباا‌لفضل ‌شفیعم باشد این قلب به‌خون‌تپیده را دریابید این جان به‌لب‌رسیده را دریابید عمری‌ست که دلتنگ شهادت هستم این از همه‌جا بریده را دریابید...