هدایت شده از سیدمصطفی
🌷﷽🌷 💚 💚 علیه السلام 3️⃣ خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت نشو چون همه فرار کردند هنگامی که در جنگ احد ⚔️، مسلمانان از میدان نبرد فرار کردند و از اطراف رسول خدا پراکنده شدند 😳، حالتی به من دست داد که تا آن روز چنین حالتی را تجربه نکرده بودم . چنان برای آن حضرت بی تاب شدم 😞 که گویی خود را فراموش کرده بودم . 💪 با تمام توان ، پیشاپیش پیامبر شمشیر می زدم که لحظه ای برگشتم و پشت سر خود را نگاه کردم ؛ ولی حضرت را ندیدم ! با خود فکر کردم پیامبر کسی نیست که از جنگ فرار کند . در میان کشته ها هم نبود ؛ پس شاید خداوند او را از میان ما برده و در آسمان ها جای داده است ! 🔷در این هنگام غلاف شمشیر خود را شکستم و با خود گفتم : در ادامه راه رسول خدا با این شمشیر آن قدر می جنگم تا به شهادت برسم . با تمام توان به دشمن حمله کردم ، آنها از مقابل من می گریختند و راه باز شد که ناگاه دیدم رسول خدا بر روی زمین افتاده و بر اثر زخم های فراوان از حال رفته اند 🔶خود را به بالای سر آن حضرت رساندم . ایشان چشمانشان را باز کردند و از من پرسیدند : مردم چه کردند ؟ عرض کردم : آنان به دشمن پشت کردند و شما را در میان دشمن رها ساختند و فرار را بر قرار ترجیح دادند . 🔳 در این هنگام ، گروهی از افراد دشمن حمله جدیدی کردند و قصد جان رسول خدا را داشتند . پیامبر به آنها اشاره کردند و به من فرمودند : یا علی حمله آنها را پاسخ بده . من نیز حمله کردم و از چپ و راست شمشیر زدم تا جمع آنها از هم پاشید و پا به فرار گذاشتند . لحظاتی آرامش در میدان جنگ پدید آمد . 🌹رسول خدا به من فرمودند : یا علی ، آیا صدای فرشتگان را می شنوی که زبان به مدح و ثنای تو گشوده اند ؟ و فرشته ای به نام رضوان ندا سرداده است : لاسیف الا ذوالفقار و لافتی الا علی! شمشیری همچون ذوالفقار و جوانمردی همانند علی نیست !🌹 🔻با شنیدن این بشارت اشک شوق از چشمانم جاری شد و خداوند را بر این نعمت و لطفی که به من ارزانی کرده بود ، شکر گزاردم . جنگ احد به پایان رسید . جمعی از یاران رسول خدا به شهادت رسیدند ؛ ولی شهادت نصیب من نشد . محرومیت از شهادت ، بر من سخت گران آمد ! رسول خدا با مشاهده ناراحتی و افسوس من فرمودند : یا علی ، مژده باد تو را که روزی شهادت نصیبت خواهد شد !🌸🌸 🔷کتاب علی از زبان علی صفحه 49🔶 ☘️ 🌺🌺 🌻🌻🌻 🌸🌸🌸🌸 علیه السلام 🆔 @smht11014