7.64M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
یک عراقی که در خارج کشورش زندگی میکرد برای شیخ تعریف می‌کرد بعد تحصیل و ازدواج صاحب دو فرزند شدم بزرگ شده فرنگ هستند ولی مواظب بودم که عقایدم بهشون منتقل کنم. ی سال انهارو به زیارت آوردم براشون تعریف می‌کردم نزدیک ضریح که شدیم خادم گفت: از این قسمت ویلچر بیایید نزدیک ضریحشون کنید اولی بلند کردم داخل ضریح نگاه کرد دومی که بلند کردم محکم ضریح گرفت داخل نگاه کرد همانطور که ضریح نگاه میکرد بهم برگشت گفت:«بابا این که زنده است با کلی ورق نشسته داره کاراشون انجام میده چطور میگی مرده است.؟!».... @sodaneghramk