♥️مردی از باديه به مدينه آمد و به حضور رسول اکرم رسيد از آن حضرت پندی و نصيحتی تقاضا کرد رسول اکرم به او فرمود: «خشم مگير» و بيش از اين چیزی نفرمود آن مرد به قبيله خويش برگشت اتفاقاً وقتی که به ميان قبيله خود رسيد اطلاع يافت که در نبودن او حادثه مهمی پيش آمده از اين قرار که جوانان قوم او دستبردی به مال قبيله‌‌‌‌‌ای ديگر زده‌‌‌‌‌اند و آنها نيز معامله به مثل کرده‌‌‌‌‌اند و تدريجاً کار به جاهای باريک رسيده و دو قبيله در مقابل يکديگر صف آرائی کرده‌‌‌‌‌اند و آماده جنگ و کارزارند شنيدن اين خبر هيجان‌‌‌ن آور خشم او را برانگيخت فوراً سلاح خويش را خواست و پوشيد و به صف قوم خود ملحق و آماده همکاری شد در اين بين گذشته به فکرش افتاد به يادش آمد که به مدينه رفته و چه چيزها ديده و شنيده به يادش آمد که از رسول خدا ﷺ پندی تقاضا کرده است و آن حضرت به او فرموده جلو خشم خود را بگير در اندیشه فرو رفت که چرا من تهییج شدم و به چه موجبی من سلاح پوشيدم و اکنون خود را مهیای کشتن و کشته شدن کرده‌‌‌‌‌ام؟ چرا بی جهت من برافروخته و خشمناک شده‌‌‌‌‌ام؟! با خود فکر کرد الآن وقت آن است که آن جمله کوتاه را به کار بندم جلو آمد و زعمای صف مخالف را پيش خواند و گفت: اين ستيزه برای چيست؟ اگر منظور غرامت آن تجاوزی است که جوانان نادان ما کرده‌‌‌‌‌اند من حاضرم از مال شخصی خودم ادا کنم علت ندارد که ما برای همچو چیزی به جان يکديگر بيفتيم و خون يکديگر را بريزيم طرف مقابل که سخنان عاقلانه و مقرون به گذشت اين مرد را شنيدند غيرت و مردانگیشان تحريک شد و گفتند: ما هم از تو کمتر نيستيم حالا که چنين است ما از اصل ادعای خود صرف نظر می‌کنیم هر دو صف به ميان قبيله خود بازگشتند ↲اصول کافی، جلد۲، صفحه۴۹۴ 🕊 🕊 🕊 🕊 •┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈• با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇 : https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac : @mosaferjamande ⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣ •┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•