داستان واقعی روایت انسان قسمت:صد و هفتاد و پنج: نزدیک غروب حضرت ابراهیم به خانه وارد شد، به محض ورود صدای کِل کشیدن تعدادی زن بلند شد. گویا ساره مجلس ساده ای برای عقد حضرت ابراهیم و هاجر برپا کرده بود. پیامبر خدا، هاجر را در محفلی ساده و بی آلایش به عقد خود درآورد و ساره در حالیکه تمام جانش بسته و وابسته به ابراهیم بود، اتاقی از اتاق های خانه را نشان داد و گفت: وسایلی در آن اتاق چیده ام که به گمانم برای زندگی دو نفر کفایت می کند، از امشب به بعد هاجر دیگر کنیز این خانه نیست و همسر نبی خداست او در آن اتاق باشد و من هم در این اتاق و کارهای خانه را به اتفاق انجام می دهیم. ابراهیم از اینهمه فهم ساره و البته فداکاری اش لبخندی بر چهره نشاند و از او تشکر نمود و پا به حجله نوعروسش هاجر گذاشت. هاجر دختری زیبا و صبور و یکتا پرست بود، دختری عفیف و پاکدامن که ایمانی قوی به خدا داشت و سزاوار این بود تا مادر پیامبری از پیامبران خدا شود،گویا ظرفیت وجودی او چنان بود که خداوند او را از بین تمام زنان زمین برگزید تا شجره پیامبران را تا آخرالزمان مادری کند. آن شب بغضی سنگین گلو گیر ساره شده بود، اما راه فراری نداشت، چرا که بهترین کار ممکن همین بود، پیامبر می بایست صاحب فرزند شود و چه کسی بهتر از هاجر... ساره سعی کرد با عبادت خداوند به این حس فائق آید زیرا امشب تازه اول راه بود و از این به بعد می بایست ابراهیم را یک شب در میان از آن خود بداند. روزها در پی هم می آمد و می گذشت و حال دگرگون هاجر نشان میداد خبری در راه است و دیری نپایید که همه متوجه شدند هاجر فرزندی در راه دارد. این خبر برای ساره بسیار خوشحال کننده بود، چرا که نبی خدا صاحب اولاد و ریشه می شد و از طرفی ترسی بر جانش افتاده بود و با خود می اندیشید نکند زمانی که آن طفل پا به دنیای خاکی گذارد، توجه ابراهیم به هاجر و فرزندش بیشتر از توجه ایشان به من شود؟! این فکر مانند خوره به جان ساره افتاده بود، گرچه در رفتارش چیزی بروز نمیداد اما این نگرانی همیشه با او بود. اما هاجر، این زن مومنه همیشه هوای ساره را داشت و اینک که همسر ابراهیم شده بود، باز هم چون گذشته به ساره ارادت و محبت داشت و همیشه به دیده احترام به او می نگرید، در کارهای خانه پیش قدم بود و نمی گذاشت ساره آنچنان دست به کاری بزند، محبت هاجر به ساره بیشتر از قبل شده بود و دعا می کرد کاش ساره این را متوجه شود و در دل بغض هاجر را نگیرد. ابراهیم که نبی خدا بود، شرط تعدد زوجات را که از همان ابتدا یکی بود و آنهم رعایت عدالت بود، انجام می داد، یک شب در اتاق هاجر و یک شب در اتاق ساره می بود، ابراهیم حتی در نگاه کردن و لبخند زدن هم رعایت عدالت را می نمود و هر دو همسرش را گرامی می داشت چه ساره که عمری تکیه گاهش بود و چه هاجر که حالا مادر فرزندش بود، برای هر دو همسری مهربان و دوست داشتنی بود. اوضاع بر همین منوال بود تا اینکه... ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🕊 🕊 •┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈• : با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دوستانتان ارسال فرمایید👇👇 @sofrhayasemani •┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•