🌷 امام زمان(عج) از من یک سرباز خواستند من هم جلال افشار را معرفی کردم ... 🔻آیت الله بهاء‌الدینی، خود تندیس عرفان و آیینه بصیرت و استاد شهید جلال افشار بود. وقتی وارد جلسه شدند فرمودند: در بین شما یکی از سربازان امام زمان (عج) هست و به زودی از میان شما می‌رود. 🔻بعد‌ها که جلال افشار شهید شد، عکسش را بردند خدمت آقا. آیت الله بهاء الدینی بی‌اختیار گریه کردند، طوریکه اشکهایشان از گونه سرازیر می‌شد و روی عکس جلال می‌افتاد و بعد فرمودند: امام زمان(عج) از من یک سرباز می‌خواستند، من هم آقای افشار را معرفی کردم. اشک من اشک شوق است. ‌ایشان جلال را ”‌ ذاکر قریب البکاء”‌ نامید. 🔻زمانی که آیت‌الله بهاءالدینی (ره) بعد از شهادت جلال از اصفهان می‌گذشتند، به همراهان گفتند: «من ستون نوری می‌بینم که از یک‌ گوشه اصفهان تا عرش اعلی امتداد یافته است». زمانی که همراهان، اتومبیل را تا محل موردنظر هدایت کردند و به گلستان شهدای اصفهان رسیدند؛ آن زمان آیت‌الله بهاءالدینی گوشه‌ای از گلستان شهدا را با دست نشان دادند و گفتند: این ستون نور از اینجا برمی‌خیزد و زمانی که همراهان به محل موردنظر رفتند، مزار شهید روحانی جلال افشار را مشاهده کردند. @soleimaniasemani