*خبر رسید!* *ناگهان رفته ای مشهد،* *دلم‌ ریخت...* *با خودم گفتم خدا بخیرکند...* *طولی نکشید که یکی‌یکی عکسهای زیارت‌کردنت رسید...* *نمی دانم* *ولی انگار عکس‌های زیارتتان شبیه هربار نبود...* *توی قاب عکس‌ها* *تنها* *خاضع* *پرتمنا* *منکسر* *ایستاده بودی کنار ضریح!* *مخصوصاً آنجا که صورت به صورت سنگ مضجع گذاشته بودی* *و داشتی چیزی آهسته در گوش آقا میگفتی!* *به خودم گفتم این بار برای حرف مهم و خواسته‌ی بزرگی رفته‌ای پیش آقای ضامن!* *وحالا... این روزها که هوای عراق از فتنه غبار گرفته و زیارت اربعین‌مان به دلواپسی کشیده* *میفهمم آن نجوایت درگوش آقا چه بود...* *رفته‌بودی سفارش کربلای مارا به امام رضای‌مان بکنی...*😭 *دعایمان کن مردِخدا* ╭┅───────────┅╮ ⁦•''•❀🕊 مکتب سلیمانی🕊✾•''• Eitaa.com/soleymaneii Eitaa.com/soleymaneii ╰┅───────────┅╯