°•سرباز قاسم سڵیـ♡ـمانے•°
❈ٜ۪ٜ۪ٜ۪💚❈ٜ۪ٜ۪ٜ۪🕋❈ٜ۪ٜ۪ٜ۪💛❈ٜ۪ٜ۪ٜ۪🕋❈ٜ۪ٜ۪ٜ۪💜❈ٜ۪ٜ۪ٜ۪🕋❈ٜ۪ٜ۪ٜ۪ ❈ٜ۪ٜ۪ٜ۪💚❈ٜ۪ٜ۪ٜ۪🕋❈ٜ۪ٜ۪ٜ۪💛❈ٜ۪ٜ۪ٜ۪🕋❈ٜ۪ٜ۪ٜ۪💜❈ٜ۪ٜ۪ٜ۪ ❈ٜ۪ٜ۪ٜ۪💚❈ٜ۪ٜ۪ٜ۪🕋❈ٜ۪ٜ۪ٜ۪💛❈ٜ۪ٜ۪ٜ۪🕋❈ٜ۪ٜ۪ٜ۪ 🔸بعد از سال‌ها آمده بود دیدن پیامبر صلی الله علیه وآله. گفت: من را یادتان می‌آید؟ آن شب که آمده بودید شهر طائف، مهمان خانه من شدید. شنید: به پاس محبتی که آن روز در حقّم کردی، چیزی بخواه؛ آرزویت هرچه باشد برآورده می‌کنم. غرق فکر شد: حالا چه آرزویی بکنم؟ 👈 این جذّاب را اینجا بشنوید👇