نوستالژی
#سرگذشت #برشی_از_یک_زندگی #عشق_همیشگی #قسمت_سی به دخترا گفتم تا بیام تموم کنید مرتب و تمیز .چشم گ
به سمت کمد رفتم و گفتم زودتر میگفتی با این لباس که نمیشه رفت یه پیراهن از کمد در اوردم با عجله و در سکوت پوشیدم موهامو دورم میریختم که طاهره از پشت سر نگاهم کرد و خیره در آینه گفت میرید اونجا بخوابید؟‌لبمو گزیدم و گفتم نه چرا اینطور فکر کردی ؟‌ _این استرس برای چیه ؟‌به خودم خیره شدم داشتم رژ میزدم و از خودم بدم اومد با پشت دست پاک کردم و گفتم میخواستم مرتب باشم‌ تو پیش خترا بمون تا من بیام دستمو فشرد و گفت از من خجالت نکش خانم منم مثل خواهرت بخدا فضول نیستم و کلمه ای از جانب شما به کسی نمیگم .سرمو تکون دادم و گفتم میدونم بهت اعتماد دارم _ پس منم بهتون اعتماد کنم من مراقب دخترا هستم‌ خیالتون راحت باشه. _ خیالم راحته _ پس بزار حرفمو بزنم معلومه که برای رفتن استرس داشتین _ نه طاهره فقط نمیخواستم نامرتب باشم‌ دوست دارم مرتب باشم‌ _ چون نظر اردشیر خان براتون مهمه و اهمییت داره لپشو کشیدم و گفتم تو فقط مرغت یه پا داره ازش تشکر کردم و با گام های اروم رفتم بیرون .کسی نبود و پشت درب که رسیدم چندبار نفس عمیق کشیدم و اروم به درب زدم دستم روی دستگیره بود ولی جرئت باز کردنشو نداشتم‌ اروم دستگیره به پایین چرخید و درب باز شد اولین قدم رو برداشتم و جلو رفتم .نور اتاق کم بود و برق خاموش و چراغ نفتی روی طاقچه روشن بود.اردشیر روبروم ایستاده بود نمیتونستم‌ نگاهش کنم بابت رفتارم خجالت میکشیدم و اروم گفتم امری داشتین؟‌به صندلی اشاره کرد و گفت بشین اروم نشستم و به گلهای قالی خیره بودم روبروم نشست و پاهاشو میدیدم سرفه ای کرد و گفت فرصت نشد تشکر کنم و اینکه فردا چه برنامه ای داری ؟‌از تعجب و هیجان چشم هام گرد شد و بهش نگاه کردم و گفتم فردا ؟ _ بله فردا سالهاست ما برای سیزده جایی نرفتیم و شاید به همین دلیل که نحسی مارو گرفته با خوشحالی گفتم خواب میبینم ؟‌با سر گفت نه به سمتش رفتم روبردش ایستادم و گفتم واقعا میریم ؟ _ اره گفتم صبح گوشت کباب کنن _ دخترا خیلی خوشحال میشن _ خودت چی ؟‌ به چشم هام خیره شد و گفتم خیلی از این زندان یه روزم بیرون باشم هزار بار خداروشکر میکنم .ابروشو بالا داد و گفت زندان ؟شرمنده گفتم خاله توبا مثل یه زندان بان اجازه نمیده بیرون بیام وقتی به دخترا سخت میگیره منم اذیت میشم‌ _ دخترا وقتی اولیش بدنیا اومد خیلی روز قشنگی بود ولی هنوز بغل نگرفته بودمش که از ادم ها تا در و دیوار گفتن دختر که بدرد نمیخوره دحتر که اولاد نمیشه نزاشتن و منم عادت کردم به محبت نکردن به ندیدن شاید باور نکنی ولی هنوز بغلشون نگرفتم‌ حتی نمیدونم اسم هاشون چیه ؟وایی گفتم و کنارش با فاصله نشستم گفتم چرا ؟ مگه چه گناهی دارن رعنا خیلی شبیهه شماست حتی وقتی میخنده مثل شما ابروهاشو بالا میبره نورا موهاش به شما رفته پرپشت و حالت دار ولی سودابه یکم بداخلاق و به خاله اخلاقش شبیه .با اشتیاق گوش میداد و ادامه دادم هر کدوم یطوری هستن ولی همشون با محبتن با اخلاق و خیلی با استعداد اونا معنی پدر رو و مادر رو مثل من نمیتونن درک کنن .ولی میخوام بدونن عشق واقعی وجود داره من بجای همه بهشون عشق میورزم بهشون محبت میکنم .دستشو جلو اورد در کمال ناباوری من دستمو بین دست گرفت و گفت ممنونتم _ تشکر نیاز نیست من مدیون شما هستم‌ اگه نجاتم‌ نداده بودین مرده بودم.لبخندی زدم و گفتم‌ میخواستم شب عروسی با اون پیرمرد خودم بکشم‌.قسم خورده بودم نزارم انگشتشم به من بخوره ولی شما فرشته نجات من بودی با نوک انگشتش دستمو لمس میکرد و گفت فرشاد به موقع اومد خیلی دوستت داره برادر خوبیه _ خیلی زیاد مثل شما که واقعا خوبید خاله توبا دوستم‌ نداره حق داره ولی من همتون رو دوست دارم و ماه های گذشته زندگی راحتی داشتم .به خودم اشاره کردم و گفتم میبینید که به قول خاله اب اینجا بهم افتاده خندید و گفت نوشجونت دلم نمیخواست دستمو ول کنه و ارامش خوبی بود یکم مکث کرد و گفت در مورد پدرت سالها قبل تهران بودن و رفتن شیراز زندگی میکنن داریم نزدیک میشیم‌ دلم نمیخواست الکی خوشحال بشم و فقط سر تکون دادم .به موهام اشاره کرد و گفت سختت نیست نظافتش ؟تکونشون دادم و گفتم خیلی _ چرا کوتاهترش نمیکنی ؟‌روم‌نشد بگم فرهاد اجازه نمیداد و گفتم خاتون دوست نداشت _ الان که خاتون نیست الان خودتی _ خودم هیچوقت خودم تصمیمی نگرفته بودم‌ شما چی موی بلند دوست داری یا کوتاه؟ _ مو زینت زنه اما به اندازه متوسط که باشه قشنگه بلندش خیلی هم دست و پا گیره برات امروز وقتی ریخت جلو صورتم حس خفگی داشتم چطور تحملشون میکنی ؟‌با خنده گفتم با سختی _ با سختی زندگی نکن سعی کن خوشبختی رو تجربه کنی.نفس عمیقی کشیدم و انگار دلم اروم گرفته بود و گفتم نمیخوام فضولی کنم ولی سوری تا کی اونجا میمونه؟‌ ادامه دارد... •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f