💫 دزدی در نيمه شب، پاي ديواری را با كلنگ می‌كَنَد. تا سوراخ كُنَد و وارد خانه شود.مردی كه نيمه شب بيمار بود و خوابش نمی‌برد، صدای تق تق كلنگ را می‌شنيد. بالای بام رفت و به پايين نگاه كرد. دزد را ديد كه ديوار را سوراخ می‌کند. گفت: ای مرد تو كيستی؟ دزد گفت: من دُهُل زن هستم. گفت: چه كار می‌كنی در اين نيمه شب؟ دزد گفت: دُهُل می‌زنم. مرد گفت: پس كو صداي دُهُل ؟ دزد گفت: فردا صداي آن را می‌شنوی. فردا از گلوی صاحبخانه صدای دُهُل من بيرون می‌آيد. گفت فردا بشنوی این بانگ را نعره یا حسرتا وا ویلتا آن دروغست و کژ و بر ساخته سر آن کژ را تو هم نشناخته مثنوی معنوی •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f