به روز گرم عاشورا بگفت سالار شیر اژن طلب کرد شاه کربلا ان کهنه پیراهن که ای فضه کنیز خواهرم زینب نفهمد میروی خیمه که اید جان او برلب روان شد جانب خیمه ان عزیز وقت تنگ بیارد کهنه پیراهن که پوشد شاه وقت جنگ بدید چون خواهرش زینب به خیمه فضه محرم که پوشد کهنه پیراهن حسینش با دو صد الام چو افتادم به خاک ماند به تن ان کهنه پیراهن که عریانم نمایند قوم بد کردار بی موطن چودیدش خواهرش زینب بزد سیه بشد محزون چودید بر قامتش جای کفن ان کهنه پیراهن حیدر سلیمی سودرجانی @sooderjan_ir