آسینیک سورجانه «مارگیژ و موش» ای روزی بو،روزگاری بو.مارگیژیک بشو مِزگت هارونِه،ای لوکیک ژو پا ماسا.بیامو سرا ژین ما دِه بَت:«مانی،مانی.آ بِشیشت مِزگت هاروتان.» ژین ما بَت:«اِمبار خوجیره،ثوآب هاکاردت.» مارگیژیک بَت:«مزگت بار په دابی بی‌آمی واجیگا(دام تی ) دوشا اِشتابو،هوشتان داست دِه ای پریک بگیتام والِشتام.» موش هوشتان سرا په بی می‌آمو.مارگیژ دِه وانده:کوجا دابوشتا؟وانده:بشیشت مزگت هارونی،ای پریک لوکه مون پا ماسه.الآن نازن چه‌کی؟دوشا واجیگا اِشتابو،ای پریک آنگوشت کاردام والِشتام.موش هم که ژو بادامو هوشتان دوم دِه مارگیژ بِفّات.مارگیژ ژو بادامو ژو دِه وانده که برو باشیم قاضی شار گال.بِشون قاضی شار گال. مارگیژ ژو دِه بَت:قاضی،قاضی. وانده:بله قاضی. -  آ آرو بشیشت مزگت هاروتان،ای پری لوکه مون پا ماسه.      قاضی برگردا ژو دِه بت: ِامبار خوجی کار ها کاردَت.مزگت هاروتت.ثواب هاکاردَت.لوکه تا پا ماسه پا کرایه بو.خودا تادی. -  دوشا واجیگا اِشتابو آنگوشت دِه گیتام والِشتام. قاضی ژو دِه وانده:آنم تا پا کرایه بو.واشانده بوشتا نمک نیاکاردت . -  موش ژو بادامو دوم دِه مون بِفّاتِه قاضی. قاضی ورگردا ژو دِه وانده:عیب نادانده.تا تانبی دِکاردی که آ به دنبال هاش کوجا بِشوآ چی می اِشتابو وا ناپورسَت ناگیرا آل واکه. هچی اچین.آ هم طارفه سرا بیامی.موشیکو مارگیژیکم بشون هوشتان طارفه سرا.                برگردان فارسی «گنجشک و موش» روزی بود،روزگاری بود.گنجشک رفت مسجد را جارو کند،مقداری پنبه به پای او چسبید.آمد خانه به مادرش گفت«مامان،مامان.من رفتم مسجد را جارو کنم.» مادرش گفت:«خیلی خوبه،ثواب کردی.» گنجشک گفت:«از در مسجد که داشتم بیرون می‌آمدم،آن‌جا(نزدیک طاقچه‌)شیره  بود،با دست خودم کمی گرفتم و لیسیدم.» موش داشت از خانه‌اش بیرون می‌آمد.به گنجشک گفت:کجا بودی؟می‌گه:رفتم مسجد را جارو کنم،یه‌کم پنبه به پایم چسبیده.الآن نمی‌دونم چه‌کنم؟آن‌جا شیره بود،کمی انگشت کردم و لیسیدم.موش هم که بدش آمده ‌بود با دمش گنجشک را زد.گنجشک(هم) بدش آمده بود به‌او می‌گه که بیا برویم نزد قاضی شهر.رفتند نزد قاضی شهر. گنجشک به او(قاضی)گفت:قاضی،قاضی. می‌گه:بله قاضی. -  من امروز رفتم مسجد جارو کردن،کمی پنبه به پایم چسبیده.      قاضی برگشت به او گفت:خیلی کار خوبی کردی.مسجد را جارو کردی.ثواب کردی.پنبه به پایت چسبیده پا کرایه ات بوده .خدا بهت داده. -  شیره آن‌جا بود با انگشت گرفتم و لیسیدم. قاضی به او می گه:این هم پا کرایه ات بوده.گشنه بود به نمک نگاه کردی . -  موش بدش آمد با دم مرا زده است قاضی. قاضی برگشت به او می‌گه:عیب نداره.تنبیه ات کرده که از این به بعد هرکجا رفتی چیز-میزی بود نپرسیدی نگیری در دهان کنی. هیچی دیگه.من هم طرف خانه آمدم.موش وگنجشک هم رفتند طرف خانه. 🆔 @soor_news