🌸دخـــــتــرونــــــــہ💕 زناشویی همسرانه ایده آشپزی خیاطی سرگرم
💥💫💥💫💥💫 #پارت_346 #دخترونه_های_همسردوم_خانزاده _ چون اول من عاشقت شده بودم اومدم خواستگاریت اما بهم
💥💫💥💫💥💫 _ این خانواده پر از رمز و راز هست همشون با هم مشکل دارند _ درسته اینبار شهربانو به سمتمون اومد و گفت : _ هیچکس با هیچکس مشکل نداره بیخود واسه خودتون قصه نبافید بعدش گذاشت رفت متعجب به هم خیره شده بودیم حرف از شهربانو بعید بود کسی که همیشه با همه مشکل داشت و اصلا دوست نداشت بقیه شاد باشند ، با تاسف سرم رو تکون دادم که صدای مامان بلند شد : _ پریزاد با شنیدن صداش از افکارم خارج شدم به سمتش برگشتم و گفتم : _ جان _ میشه بری پیش بابات باهاش صحبت کنی خیلی حالش بده میترسم برم پیشش حالش بدتر بشه با شنیدن این حرفش سری به نشونه ی مثبت واسش تکون دادم و راه افتادم سمت بیرون باید با بابا صحبت میکردم نباید اجازه میدادم حالش بدتر از این بشه . _ بابا با شنیدن صدام به سمتم برگشت چشمهاش بشدت قرمز شده بود _ جان _ میشه صحبت کنیم ؟! _ آره رفتم کنارش ایستاد و گفتم : _ چرا بخاطر مزخرفات بقیه حال خودت و خراب میکنی تو باید همیشه قوی باشی میدونی درسته ؟! با شنیدن این حرف من چشمهاش رو محکم روی هم فشار داد و گفت : _ اگه اجازه دادم اون مرتیکه زنده باشه دلیل داره وگرنه میتونستم جونش رو بگیرم فقط میخوام بفهمم چه کسی باعث این همه توطئه شده _ میدونم اما مثل همیشه باید تحمل کنیم درسته ؟! _ درسته _ بابا _ جان _ حال مامان خیلی بد هست نیاز داره شما کنارش باشید خواهش میکنم انقدر خودتون رو عذاب ندید _ باشه 💫💥💫💥💫💥