«راز گیسو ۱» در ادبیات اهل معرفت، «مو» و «گیسو»، نماد کثرت و خلقت است. که پیچیدگی و تنیدگی آن، حاکی از نظام علّی و ارتباطات شگرف و متراکم مخلوقات می‌باشد. این پیچدگی و سیاهی، در ابتدا موجب سردرگمی و دل‌زدگی است. تا اینکه نسیم معرفت، گیسو را به جنبش می‌آورد و آنرا در باد، منتشر نماید. آنگاه، رقص گیسو در باد، جلوات ویژه‌ای از حسن دلدار خواهد داشت؛ یعنی همان تاریکی و پیچیدگی کثرات، در نگاه عارف خردمند، جلوه‌‌های دلربایی از وحدت مطلقه است. زیبایی و دلربایی گیسو، به سبب تجلی حسن الهی در کثرات است. و هنگامی‌که نسیم معرفت، گیسوی تجلیات را باز می‌کند و گره از کار بسته می‌گشاید، این مشاهده، دل مشاهد را مجذوب، و شرر عشق را بر جان او می‌نشاند. گویی سلسله موی دوست، دامی است که برای شکار جان‌های عاشق، گسترده شده است. سعدی می‌گوید: سلسله موی دوست حلقه دام بلاست هرکه درین حلقه نیست، فارغ از این ماجراست بنابراین کثرت، پیچیدگی و سیاهی گیسوی یار، برای بی‌خبر از اسرار، موجب دل‌زدگی و روی‌گردانی است. اما برای عارف به اخبار، موجب دلداگی و سیر از کثرت به وحدت خواهد بود. حافظ می‌فرماید: «زلف آشفته او، موجب جمعیت ماست چون چنین است، پس آشفته‌ترش باید کرد» و در جای دیگری چنین می‌سراید: «زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم» از این رو، گیسوی یار که در اولین مواجهه آشفته و ناموزون می‌نمود، با وزش نسیم معرفت، تجلی تازه‌ای خواهد داشت. و رموزی از حسن یکتا را هویدا خواهد نمود. آنگاه باد، بوی گیسو را با خود به ارمغان آورده و شیفتگی مضاعفی در عارف، پیدا خواهد شد. بوی گیسو، همان روح وحدتی است که در کثرات دمیده شده، و نسیم معرفت آنرا آشکار نموده است. حافظ می‌فرماید: مدامم مست می‌دارد نسیم جعد گیسویت خرابم می‌کند هر دم فریب چشم جادویت ۱ @sooyesama