✍ شعر بازی در نماز 🌸 یه روز پیامبرِ ما 🌸 در لحظه عبادت 🌸 آمد مسجد برایِ 🌸 نمازِ با جماعت 🌸 امام حسن که آن روز 🌸 کودکی بس شیرین بود 🌸 کنارِ باباجونش 🌸 امیرالمؤمنین بود 🌸 تا دید حضرت احمد 🌸 به حالت سجده رفت 🌸 او هم به پشت ایشان 🌸 با شادی و خنده رفت 🌸 در خیالِ خود انگار 🌸 روی اسبی سواره 🌸 می گفت برو سریعتر 🌸 ای اسبِ آتیش پاره 🌸 سجده شو کرد طولانی 🌸 پیامبرِ مهربان 🌸 تا خسته شد از بازی 🌸 پایین اومد حسن جان 🌸 وقتی مرد یهودی 🌸 دید این همه محبت 🌸 عاشقِ دینِ ما شد 🌸 مسلمان شد چه راحت ✍ شاعر : حامد طرفی 🎼 @sorood_sher 🇮🇷 @amoomolla