ذوق مناجات : آتش عشقم بسوخت خرقه طاعات را سیل جنون در ربود رخت عبادات را مسئله عشق نیست در خور شرح و بیان به که به یک سو نهند لفظ و عبارات را دامن خلوت ز دست کی دهد آنکس که یافت در دل شبهای تار ذوق مناجات را هر نفسم چنگ و نی از تو پیامی دهد پی نبرد هر کسی رمز و اشارات را جای دهید امشبم مسجدیان تا سحر مستم و گم کرده ام راه خرابات را خاک نشینان عشق بی مدد جبرئیل هر نفسی میکنند سیر سماوات را دوش تفرج کنان خوش ز حرم تا به دیر رفتم و کردم تمام سیر مقامات را غیر خیالات نیست عالم و ما کرده ایم از دم پیر مغان رفع خیالات را بر سر بازار عشق کس نخرد ای عزیز از تو به یک جو هزار کشف و کرامات را وحدت از این پس مده دامن رندان ز دست صرف خرابات کن جمله اوقات را @sserfan