نوزاد بودم که منو جلوی مسجد رها کردن و رفتن 😔😔
خادم مسجد منو پیدا کرد و بزرگ کرد از وقتی خودم و شناختم همه بهم بی بته میگفتن💔خیلی قلبم میشکست ولی چون کس و کاری نداشتم دندون رو جیگر میذاشتم
و تو کارای مسجد به پدر ناتنیم کمک میکردم که یه روز دستم و کشید و برد توی اتاق و بهم گفت:
اگه میخوای حقمو حلالت کنم باید همین الان زن کسی بشی که من میگم چون...
😳😱🔥👇
https://eitaa.com/joinchat/2792555401C0ca8eebfd1سرگذشت زندگی شکنجه آور نغمه رو بخونید😔☝️