@studiesofshia ✳️ اسلام شناسی متن محور و اسلام شناسی مخاطب محور 🔹حسن انصاری؛ هيئت علمی مؤسسه مطالعات عالی پرينستون من مکرر در نوشته ها و سخنرانی ها و مصاحبه هایم گفته ام که ميان اسلام شناسی دوران شرقشناسی غرب در سده نوزدهم و تا نيمه سده بيستم و آنچه امروز به عنوان اسلام شناسی در دانشگاه های غرب مطرح است بايد فرق گذاشت. يکی از اين تفاوت ها مربوط است به شيوه و محتوا و دامنه های پژوهش. سنت شرقشناسی از قرن نوزدهم سنتی مبتنی بر فيلولوژی تاريخی و نقد متن و بررسی های متنی بود. به همين دليل تصحيح متون و بررسی های زبانی تاريخی و ارزیابی اسناد مکتوب در هر پژوهشی ضروری دانسته می شد. مستشرقان در غرب در طول سده نوزدهم و اوائل سده بيستم صدها متن اساسی را در حوزه ادب و تاريخ و دين منتشر کردند. درباره اصالت متن ها و درباره ميزان موثوقيت روايات و مقايسه متن های روايت ها هزاران کتاب و مقاله منتشر شد. اين سنت در اسلام شناسی غربی چند دهه است با تغييراتی اساسی روبروست. البته سنت تصحيح متون و بررسی های سندی و متن محوری در مطالعات اسلامشناسی در غرب به ويژه در شماری از موضوعات همچنان ادامه دارد، گرچه شيوه ها و رويکردهای مطالعاتی و تحليلی تغيير کرده است. اما بايد اين را هم متذکر شد که به دلائل مختلف بخش زيادی از آنچه امروزه در اسلام شناسی غربی منتشر می شود با آن سنت تفاوت دارد. يکی از اين دلائل به محدوده مخاطبان بر می گردد. بسياری از کتاب هایی که در يکی دو دهه اخير در حوزه اسلام شناسی (و ايرانشناسی) در غرب منتشر می شود برای مخاطب عمومی و علاقمند برای آشنایی با اسلام (و ايران) است. بخشی از اين کتاب ها درصدد ارائه برداشتی کلی و سنتزی درباره اسلام و تاريخ و الهيات و حقوق اسلامی است. بخشی به عنوان مطالعات تطبيقی ميان اسلام و ديگر اديان و تمدن هاست. بدين ترتيب در سال های اخير کتاب های زيادی به عنوان مطالعاتی مقدماتی و يا عمومی در اين حوزه منتشر شده. بخش قابل توجه ديگری از آنچه در چند دهه اخير در حوزه مطالعات اسلامی و ايرانی در غرب منتشر شده و عمدتا در اينجا مقصودم مقالات است پژوهش هایی است که مشابه آنها هم در چند دهه اخير در جهان اسلام رشدی روزافزون داشته؛ مقالاتی با ماهيتی تراجم نگاری، کتابشناختی، توصيفی (شرح گزارش های تاريخی و توصيف گزارش های منابع) و بر پايه تتبع در منابع اصلی (گاهی با واسطه تحقيقات تتبع محور در حوزه های فقه و حديث و تاريخ که اصلا در کشورهای اسلامی منتشر می شوند). اين نوع منشورات البته مفيدند؛ خاصه اگر موضوع بی سابقه ای را مورد بررسی قرار داده باشند. اما اين را هم بايد توجه داشت که ماهيت اين قبيل پژوهش ها تفاوتی جوهری با آنچه در خود جهان اسلام به زبان های عربی و فارسی و ترکی و غيره منتشر می شوند ندارند. در واقع تفاوت بيشتر در زبان ارائه آنهاست که عمدتا انگليسی است. به همين دليل معتقدم بايد نوشته های مشابه در زبان های غير غربی هم به اندازه مقالات منتشره در زبان های اروپایی مورد توجه قرار گيرند و در تاريخچه تحقيقات مرتبط مورد ارجاع قرار گيرند (کاری که متأسفانه در بسياری مواقع از آن غفلت می شود). همه اين مقالات در سنت های علمی منتشر می شوند و تمايزهای سابق آکادميک و غير آکادميک و يا شرقشناسی و غير شرقشناسی در مورد آنها در بسياری موارد ديگر کارایی ندارد. وانگهی الآن در کشورهای اسلامی چندين دهه است که پژوهش های تاريخی دانشگاهی گسترش پيدا کرده و دامنه آن بسی فراتر از محصولات اسلام شناسی در غرب رفته است. در اين راستا بسياری از نوشته ها و مقالات به زبان های فارسی و عربی در فلسفه اسلامی، در فقه و حديث و در دانش رجال و تراجم نگاری از سوی نويسندگان سنت اسلام شناسی می بايست مورد توجه و ارجاع قرار گيرند. گاهی متأسفانه شاهد اين هستيم که نويسندگان هر دو سوی سنت های درون اسلامی و اسلام شناسی غربی نسبت به محصولات کارهای يکديگر عنايت کمی نشان می دهند. بسياری از آنچه من در زبان فارسی در طول سال های گذشته در حوزه های مطالعات شيعی و ايرانی و اسلامی شاهد انتشارشان در کشور بوده ام از نمونه های خارجی اگر بهتر نبوده اند باری به هيچ روی مرتبه و نمره علمی پايين تری ندارند. تنها تفاوت در زبان انتشار است. @studiesofshia