⚡️
اسمش آیدا بود. ۱۱ سال ازم بزرگتر بود!تو فضای مجازی باهاش آشنا شده بودم باهمه فرق داشت، یه ازدواج ناموفق داشت و همین بود که اینبار قدر زندگی رو بیشترمیدونست...هزار بار امتحانش کرده بودم با اعصبانیتم،با بی پولیم، حتی با رفتنم...
اما اون همچنان باوفا بود و دوستم داشت
بلاخره تصمیم گرفتم باهاش ازدواج کنم
نمیدوستم چطور با مادری که نفسش به نفسم بنده این اختلاف سنی رو بیان بلاخره گفتم...
گفتم و تا بخودم اومدم دیدم مادرم سریع یه دختر ب اسم فاطمه رو نشونده تو محضر کنارم...
کم کم دلبسته ی فاطمه شدم...
غافل ازینکه یجای دنیا دل شکستم !
یه سال از نامزدیم گذشته بود
که یهو آیدا....
🔴
ادامه داستان باز شود